خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

059

داشتم آب سیب بدون شکری که تو قطار قسمتمون شده بود رو میخوردم، یاد اون روزا افتادم که ارزونی بود و من همیشه تو یخچال آب پرتقال پالپدار سن ایچ داشتم. قبل خواب و بعد مسواک یه قلپش اصن چشم آدمو به روی دنیای دیگه ای باز میکرد :دی 

 

+ خدایا شکرت که الآن آروم آرومم. شکر

نظرات 1 + ارسال نظر
ﺁﺳﻲ یکشنبه 14 اردیبهشت 1393 ساعت 12:01

ﺧﺪاﺭﻭﺷﻜﺮ ...

دیشب بود. آره خدا باعث و بانیش رو عزت روز افزون بده ان شا الله

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.