دنیای این روزای من، همرنگ تن پوشم شده ... پشت سرم نشسته و زمزمه میکنه. نمیدونم کیه اما به دلم نشست همینطوری
+ شنیدم تو وایبر و اینستاگرام کلمه ی همینطوری جواد شده. ما که نداریم از اینا اما حیف همینطوری :(
راستش ریسک عواقبش رو به جون خریدم و از جناب خواهر خواستم هرشب قبل از ساعت10 بهم یادآوری کنه که یه ساعت زبان بخونم
+ وقتی از حرکت زندگی میگیرم که ساکن باشم. شاید چون هروقت حرکت کردم، دنیا رو ساکن دیدم!
ماشین اول: یه زن و شوهر، یه بچه و دعوا. ماشین دوم: یه زن و شوهر و یه دنیا لبخند. فاصله: شاید 6یا7 متر. نتیجه: بیچاره بچه ...
+ من و هندزفری ای که فهمید دوست دارم لال شه، من و جاده، من و داشته و نداشته ..
مدرسه ابتدایی ای که توش درس خوندم رو، وقتی کنکوری بودم خراب کردن. مدرسه راهنماییم تعطیل شد. از دبیرستانم دل چرکینم هنوزم. تو دانشگاهم که خیری به خودم نرسوندم. چقدر دلتنگم و واسه چی و کجا، نمیدونم!
+ اهل آهنگ شاد نیستم ولی این خشایار آذر خدایی خیلی فیلمه ... خیلی خوش اومدین :دی
همیشه ازت متنفر بودم، این از شروعت، اونم از پایان عوضیت که پاییز لعنتی رو میاره. ازت بیزارم
+ حاضرم تمام سالای عمرمو 11 ماه کنم از نکبتی این شهریور خلاص شم ...
دارم آهنگ نمیشه ی شاهرخ شاهید رو گوش میدم. شاید به گوش خیلیا آهنگ زیاد جالبی ن?اشه اما الآن با من خوبه ... واقعا نمیشه، اگه هم تا حالا میشد، دیگه نمیشه ...
+ فقط ناصرعبداللهی بود که اسمش جذبم میکرد که برم ببینم آهنگ چیه. بجز اون میتونم بگم 95% آهنگا رو بار اول تصادفی شنیدم!
عاغا یه سوالی بپرسم؟ چرا یه نفر باید با وجود دونستن آدرس یه وبلاگ، یا سایت، اونو سرچش کنه، بعد از اون راه کلیک کنه و بیاد داخلش؟ جدی چند وقته واسه من سوال شده با دیدن این!
+ هروقت میخوام برم تو سایت خبرآنلاین و حواسم نیست که زبون تایپ، فارسیه، به جای کا+اچ اول کلمه خبر، نون+الف تایپ میشه و همیشه هم اولین چیزی که میاد این لینکه که خودمم الآن واسه اولین بار بازش کردم که بیارمش اینجا!
ببخشید، من خیلی عذر میخوام، ولی این جناب اگه شعور داشت با اون وجهه و مقبولیت و توان تخصصی، نمی اومد یکی از سیاست زده ترین وزارت خونه ها رو بپذیره که اینطوری خودشو خوار و خفیف یه مشت امل بی سواد و پر ادعا کنه.
+ یکی از دانشجوهای دانشکده فنی میگفت دکتر از نظر علمی در حد شهید چمرانه؛ این آدما نمیدونم چشون میشه میان تو فاز قدرت!
این ایرانسل پدر مارو در آورد بخدا. هی میره رو تری جی، آنتنشم که ضعیفه، هیچکار نمیشه با موبایله کرد. یعنی هیچ کارا. من اگه یه مرگیمم باشه نمیتونم به کسی خبر بدم بیاد به دادم برسه :@
+ یادم اپراتور ملی موبایل ترکمستان یا تاجیکستان، چند سال پیش بخاطر مشکلات آنتن دهی که پیش اومده بود، به تمام مشترکا یک هفته خدمات رایگان داد که عذرخواهی کرده باشه ... حالا ما ... :/
تو مسیر کلاس تا برسیم مترو یکی از این تقاطع های غیر همسطح مدرس رو رد میکنیم. دیروز وقتی واردش شدیم یه لحظه دلم خواست همونجا پشت نرده ها بشینم و بی توه به آدما و ماشینایی که از پشت سرم رد میشن، ماشینای پایین رو نگاه کنم تا غروب بشه و روشن شدن چراغاشون و کادرایی که خیلی وقته ثبتشون نمیکنم ...
+ نه حال و نه عادت چرکنویس کردن ندارم وگرنه واسه این پست پلاس نداشتم بگم کلاً
مردم این شهر، انقدر زمانشون رو تو حرکت کردن خرج میکنن، که یادشون میره گاهی ایستادن و به اطراف نگاه کردن، چه لذتی میتونه داشته باشه. و خوشبخت اونی که علاوه بر خودش، آدمای دیگه رو هم تشخیص بده ...
+ یه جوی سیمانی یا لاستیکی، شاید آب رو با کمترین هدررفت به مقصد برسونه، اما همیشه حاشیه ی خودش رو از سبزیِ زندگی بی بهره میذاره. و این چقدر تلخ و گُمه!
گمونم بین پنجم ابتدایی و اول راهنمایی بودم که پولین رو خوندم. باور کنید اون موفع و حتی تا همین چند دقیقه پیش حتی برام مهم نبود نویسنده ش کی بوده. بچه بودم دیگه، نمیفهمیدم! اما یه هو، یه لحظه، یه وبلاگ باعث شد یادش بیفتم و سرچش کنم این کتاب محبوب دوران بچگیمو. اگه گیرش بیارم دوباره حتما میخونمش ... اینجا رو اگه دوست داشتید بیشتر بدونید در موردش بخونید
+ عاغا من حداقل 8بار داستان های امیل رو خوندم. هنوزم پا بده و خراب احوا باشم میخونم. حیف که اون ولایته و من ...
انقدر توی فیلم و سریالای ایرانی، حاملگی خانمای داستان رو با حالت تهوع نشون دادن که حتی وقتی یه مرد یا بچه حالش بد میشه یه لحظه فکرمیکنم فیلمش تَخَیُلیه و طرف بارداره :/
+ توی دوبله و صداگذاری یه غارغار کلاغ هست که اگه دقت کنید و گوشاتون مثل من تیز باشه، تو 95% تولیدات تصویری سینما و تلویزیون میشنویدش!
قرار باشه اینطوری ادامه پیدا کنه، از هفته آینده دیگه پامو تو کلاس نمیذارم. کلافه م کرده دیگه :/
+ الآن همون جسمی هم که معمولاً خوب بود، نیست!
با موبایل نمیتونم سرچ کنم ببینم قبلا آهنگ شی ولف سیا رو نوشتم یا نه. اگه آره یا اگه نه فرقی نداره، الآن باهاش یه کم بهترم، یه کم ... شکر
+ در و دیوارای این شهر برام لحظه لحظه خاموشی هستن ...
دلم نور میخواست اما ... از خونه که زدم بیرون ابر و غبار خورشید رو پوشونده بود ... هیچ وقت از بغض یا با بغض نوشتن رو دوست نداشتم ... از این وقتای بی دلیل متنفرم، متنفرم، متنفرم ...
+ من یک کبوتر نیستم ... باورکن!
عاغا ما افتادیم رو مرز محدوده نسل دو و نسل سه آزمایشی، آنتن موبایلمون هی بین این و اون سویچ میشه، هی از دسترس خارجیم. یعنی بد رو مخه هاااا
+ دلم فیلم میخواد. یه فیلم با فینال امیدوار کننده. یه زندگی عادی و ساده. آبکی هم نباشه البته
یه وقتا هی میری و به در بسته میخوری، شایدم درای باز رو نمیذارن ببینی. دوحالت داره: یا قوی ای و باز ادامه میدی تا بالاخره نتیجه بگیری، یا ضعیفی و با خودت کنار میای که دیگه ادامه ندی و عوضش وقت یادآوری، در دسترس باشی که یقه خودت رو بگیری!
+ فیلم 1،99 رو خیلی دوست داشتم. خودشو یادم نیس ولی عنوانشو خیلی جاها حس میکنم ...
وقتی منصف باشی، به خودت حق میدی کسی مخاطب حرفی باشه، اما متوجه نشه، یا حتی اگه بشه، به روی خودش نیاره، یا حتی اگه آورد، جوابی نده. تو حرفتو زدی، و این دردیه که همیشه به دلت میمونه!
+ چند صباحی با تمام وجود ساقیا باده بده شادی آن کین غم از اوست رو زمزمه میکردم ...
یه چایی با زمان ولرم شده، و آخرین تیکه های پنیر ... نه نه! نون نه! فقط چایی و پنیر!
+ ممکن است دیوانگی همین باشد؟ شاید!
دیروز که داشتم گرد گیری میکردم، عینک جناب خواهر رو تو دکور دیدم که شیشه ش یه لایه زخیم گرد و غبار گرفته. تنها چیزی که پاک نکردم همون بود. انگاری باهام حرف میزد ...
+ دلم واسه حوصله م تنگ شده. آرامش این روزام بیشتر از خستگیه. شایدم ... نگم مردگی بهتره
چقدر امشب مزخرفه خدا. خیلی وقت بود اینطوری نشده بودم. فکرمیکردم آدم شدم، اما نه، هنوزم سر هیچ و پوچ میزنه به سرم در حالی که نسبتی هم با پیاز ندارم :/
+ خدایا زودتر یه فرجی کن خودت که میدونی چی دارم میکشم ...