خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

968

هستم. خوب به نظر میرسم. میخندم. حرف میزنم. پاش بیفته گاهی حتی مثل دیروز زیر بارون میدوم اما تن به پناه بردن زیر سایه بون مغازه های غریبه نمیدم اما ... یه چیزایی ناگفتنی میمونن. نه انیکه نخوای بگی، واسه اینکه کلمه ها براشون پیدا نمیشه، یا اگه میشه، کنار هم نمیشینه


+ نازک آرای تن ساق گلی ...

969

وبلاگ خانم میم واقعا پستای ارزشمندی داره؛ یه جورایی انحصار خودم میدونمش اصن غیرتی میشم بفهمم کس دیگه هم میخونه اونجا رو ولی حس کردم حیفه و خیلی میتونه چیز به آدم یاد بده. خلاصه که خیانت در رفاقته اگه نگم اینجا رو پیگیر باشید


+ یه لحظه حس کردم اول تا آخر دنیا یه قدم و شایدم کمتر از اینه و من تو همین یه گُله جا، هیچ جایی ندارم ...

970

گاهی میشه که خسته م ولی دوس ندارم بخوابم یا استراحت کنم؛ دوست دارم انقدر ادامه بدم تا از پا بیفتم. اما وجود همچین کاری رو ندارم؛ همیشه وسط راه میبرم و کوتاه میام. یعنی من اینقدر ضعیفم ...


+ فایرفاکس رو که دیدید وقتی آخرین تب رو میبندید، خود به خود کل براوزر بسته میشه؛ اپرا اینطوری نیس. حالا من: یه تب باز میکنم و تب خالی قبلی رو میبندم، باز یه تب باز میکنم و تب خالی قبلی ور میبندم. این حرکتو مدام تکرار و تکرار و تکرار میکنم؛ عین دیوونه ها شدم

971

این آهنگِ سیاوش صحنه چند وقت پیش الکی الکی یادم اومد که گمونم 3یا4ام ابتدایی بودم میشنیدمش و جلو آیینه میخوندمش واسه خودم. باورکنید معنیشم نمیفهمیدم.


+ مؤسسه ژئوفیزیک دانشگاه تهران تقویم سال جدید رو منتشر کرد؛ ایناهاش

972

قلبم یه هو انگاری سوت میکشه، اونقدری یه هویی و اونقدر قوی که نفسم بند میاد و نمیتونم حتی یه آخ بگم. انگاری جلو دماغ و دهنمو گرفتن و حتی یه مولکولِ هوا نمیتونه بره یا بیاد. چشام سیاهی میره و بسته میشه


+ خبری نیست. خوبم. خوبم و گاهی آرزوهام این شکلی میشه. جلو آیینه دستشویی تمرینش میکردم؛ حتی وقتی یه پسر بچه 5ساله بودم و جلو آینه ی دستشویی یه مسواک نارنجی و یه دهن پر از کف داشتم ...

973

فایل پی اس دی رو وقتی با فرمت جی پک ذخیره میکنی و با آفیس پیکچر منجر حجمش رو کم میکنی، افت رنگ پیدا میکنه، یعنی همه رنگا یه لول روشن میشه. وقتی هم واسه کسی توضیح میدی و بعدش تلفن میزنه میگه آقا چرا اینجا رو صورتی کردی، تموم خستگی یه صبح تا غروب و دیشبش با هم برمیگرده تو جونت.


+ حیف ...

974

زندگی خودش سوار موجای سینوسیه، یه روزایی هم مثل امروز پیدا میشه که خودش یه هو ام پی تری به توان دو پر از موج سینوسی و نقطه اکسترمم میشه؛ فقط موندم این همه صعود و سقوط، چرا یه نقطه عطف به ما نمیده :/


+ عیده ها! عید همه مبارک؛ خیلی خیلی مبارک. ان شا الله همیشه دل شاد و لب خندون باشید :)

975

من خیلی محمد اصفهانی دوس نداشتم و حتی این آهنگش رو اصلاً. ولی نمیدونم چرا یه هو شروع کردم زمزمه کردنش و بعدم دانلودش کردم. ریتمش با حال الآنم میخونه و شعرش یه بغضی داره که ...


+ خدا از آدمای عادیش نمیخواد علی باشن، اما میخواد که سعی کنن حرمتشو نشکنن، فقط سعی کنن

976

یه حرکت خوب، دیر یا زودش شاید تو زمان وقوع نتیجه اثر بذاره اما تو کیفیت و ایناش نمیذاره: شروع کردم واسه خودم لغت نامه آلمانی مینویسم تو اکسل؛ لغت نامه بر مبنای کتابی که از روش خوندم. از درس یکِ ترم یک تا اینجا


+ زانوم ورم کرده؛ پاهام پاییز و زمستون میشه کوه یخ. جوراب پوشیده بودم رو سرامیکا لیز خودم و اینا :/

977

باور میکنید من تا همین چند دقیقه پیش که رفیق کلاس آلمانیِ آلمان رفته مون تو وایبر شماره موبایلشو فرستاد، نمیدونستم کدِ تلفن آلمانو؟ حالا خوبه تو درسامونم داشتیم حتی! خنگم یعنیا ...


+ کی بشه من از گیسن آپ کنم خرده ریزای ذهنمو که ثابت کنم آدم همون آدمه حتی اگه هزاران کیلومتر جابه جا بشه ;)

978

عه عه عه تو مترو دروازه شمرون یه جمله ی عالی اومده بود به ذهنم یادم رفت بنویسمش. گفتم عالیه واسه پلاس امشبا، عجب خنگم؛ تازه سکو رو هم اشتباه رفتم نزدیک بود بجای شرق برم غرب این آخر شبیه ...


+ از استاد جدید راضی ام؛ اخوئه ولی من ازش راضی ام. خدا کنه تا آخر ترم خوب پیش بره که ترم بعد با خیال راحت دوزبانه بشم. بشم یعنی؟ کانورسیشن انگلیسی رو اضافه کنم؟

979

خدا ... یعنی یه آدم چقدر باید خودشو حقیر بدونه و یکی دیگه رو بزرگ کنه؟ یا نه اصن! بگو یه آدم چقدر باید حقیر باشه که راضی باشه یه نفر خودشو حقیر کنه و اونو بزرگ ببینه! خدایا توبه ...


+ واقعاً ناراحتم ولی ... چی بگم که هیچ ربطی به سر و ته پیاز ندارم!

980

بعله! این چیزا ذره ذره پاشو تو زندگی آدم وا میکنه. متعاقب مسائل قبلی موجود در شرکت، امروز بنده مأمور شدم برم دفاتر یه سازمانی، ببینم کسی هست یه پول چایی بگیره و بجاش یه سری اطلاعات به ما بده یا نه. سعی کردم بپیچونم ولی نشد، رفتم انجامش دادم اما یه طوری که نشدنی بشه. هرچند، خود اولیای امر از راه های دیگه دنبال دم دیدن و زیر میزی دادن و اینان که شدیداً منو بابت حقوقی که پسقردای روزگار میخوان بهم بدن مردد کرده و نمیدونم چه کنم الآن :/


+ خدایا! من نمیخوام این ذره ذره ها رو عین یه اهنربای ضعیف جذب کنم و یه روز به خود بیام که یه کوه ضایعات بهم چسبده و راه پس و پیش ندارم. خودمو به خودت سپردم ...

981

بعد عمری یه بار خونه خواهربزرگه رفته بودن خوب بود که اینم آخرش تو راه با حرف کار و این چیزا ...


+ ابری نیست، بادی نیست، ولی اون بقیه ای هم که سهراب میگه نیست

982

صبح بعد یه سال با منشی سابق شرکت یه مکالمه کوتاه داشتم. یه هو دراومده میگه شما مایه عزت مایید. میگم چه عزتی؟ میگه همین که آدم سالمی هستی مگه کم چیزیه؟ دلم سوخت به حال خودم. فقط گفتم من و شما برخوردمون محدود بوده، همه آدما ایراد دارن، حتماً فبرضت نشده شما بدیای ما رو ببینید ...


+ امشبم دلم سوختا. چند روزه داره میسوزه. خدا میدونه. به این شب عزیز و صاحبش قسم بد دلم سوخته ...

983

بخدا انگار ن انگار امشب شب عیده؛تلویزیونمون که شب عروسی و عزاش یکیه، شهر و مردم هم که از بس گرفتار نون شب شدن دیگه این چیزا یادشون نمیمونه، خودمونم که ... ای داد بیداد


+ خدایا! اینجا کویره؛ قبول! میشه یکی رو بفرستی واسه کویر نوردی، اون گوشه کنارا واسه آتیشش مایِ بوته ی خشکیده رو هم بکنه و از چشم به راهی آسمون نجاتمون بده؟

984

چند وقت پیش غیبت سیاوش قمیشی رو کردم اینجا، انگار یا به گوشش رسیده یا خودش بالاخره از هپروت بیرون اومده. این آهنگ جدیده ش یه جور برگشت به اصله. انگار خودشو احیا کرده. امیدوارم فقط دیگه اونوری نشه ...


+ به قول جناب معین باران میبارد امشب ... اوّلین بارون پاییز




985

یه رفیق داریم اهل شما کشوره. دانشجوی دکتراس و بیکار. هر چی هم این در و اون در زد واسه بورسیه راه به جایی نبرد بدون پارتی و این چیزا. خلاصه که زد به خط معامله. از شمال برنج برد جنوب و تو شهری که درس میخوند فروخت. الآن تلفن زده میگه میخوام بیام 7-8 تومنی یه پراید بگیرم. بهش گفتم یه کم صبر کنه که با این پول چیزی جز یه ماشین تو خرج افتاده نصیبش نمیشه. بخصوص که تخصصی هم نداره و چیزی که مملکت ما زیاد داره کلّشی و کلاهبرداریه.


+ یه ورق پوکه ی استامینوفن روی میز، جلوم افتاده ... خوشحالم واسه دوستم که حداقل تو 5-6 ماه تونسته یه کم سر و سامون به زندگیش بده. بنده خدا متاهله. و البته خدا به باعث و بانی این وضع روزگار < اینجا > یک در دنیا و صد در آخرت خیر بده که مردم رو به این فلاکت رسونده! :/

986

من زیاد از قوانین خبر ندارم و خانم وکیل هم چند وقته از دسترس خارجه که جواب این مورد رو بده، ولی خیلی دوس داشتم بدونم تو قوانین اسماً اسلامیِ ما، اون حرف خدا که ظلم پذیرنده و ظلم کننده، رشوه گیرنده و رشوه دهنده، نزول خور و نزول گیرنده، آیا دیده شده؟ محلی اصلاً از اعراب داره؟


+ نمیدونم چقدر تشکلای سیاسی رو میشناسید تو دانشگاه. ما که کم و بیش غعال بودیم یه زمانی تو این زمینه ها، یادمون میاد که یه جایی مثل بسیج و جامعه اسلامی، سیستم نزولی داشتن و یه جایی مثل انجمن اسلامی ( هم از نوع تحکیمی و هم از نوع مستقل ) ساختار پایین به بالا. البته طبق اساسنامه و فارغ از حرف و حدیثای دیگه

987

وقتی این رو دیدم رفتم به گذشته. اون زمانا که حرف خیلی زیادتر بود ازش. حرف اون آدمی که از کارمندی بانک کشاورزی تو کرج و با یه وام 60ملیونی، تو سن 29سالگی رسید به جایی که جزو مولتی میلیاردرای ایران شد و چون حق حساب یه عده رو کم و زیاد کرد، کلّه پا شد ...


+ نمیدونم چقدر سندیت داره اون داستان که میگفتن شرکت بنز یا بی ام و، کسی رو که تونسته بود بهترین سیستم امنیتیشون رو شکست بده و یه ماشین بدزده رو استخدام کردن تا از نبوغش استفاده کنن. ولی خب. من اگه بودم، جبران مجازات یه تخلف رو استفاده از تخصص و ذکاوت طرف تعیین میکردم. نه فقط یازده سال انداختنش تو یه اتاق!

988

وای به روزی که بنده ای، اونقدر از خودش مطمئن بشه که حرف خدا رو کم بدونه و بیشتر از اونو طلب کنه. یاد اون قسمت از خطبه های نماز جمعه افتادم که امام میگه خودم و شما را توصیه به تقوا میکنم ...


+ ... عب نداره. کاش فقط ختم به خیر باشه. من شکایتی ندارم از امروز و این زمونه.

989

حریف فشارای تو خونه نمیشم. کاری که یه سال و نیم پیش خواهرم میگفت نرو، حالا که وضعش بدتر شده و نمیخوام برم میگه نه برو. نمیدونه یا نمیخواد بدونه من دارم له میشم، واقعاً اینو نمیتونم تشخیص بدم. اما اینو میدونم که حال خوبی ندارم


+ منی که از هیچی نمیگفتم، وقتی دارم این فشارو تو خونه هم حتی به زبون میارم ... کاش متوجه میشد چقدر داغونم

990

من به تک تک شما اعتماد دارم؛ به تک تکتون. ولی دلیل نمیشه حتی به نزدیک ترین آدمای زندگی شما اطمینان داشته باشم، حالا غریبه ها که جای خود داره. اینو گفتم جسارت نشه؛ اصلاً فکرنمیکردم پیش بیاد اما چون پیش اومده گفتم که بدونید برام آی دی، شماره، آدرس وبلاگام یا هر چیز دیگه زندگیم، حریم خصوصیمه و اگه به هر دلیلی در اختیار کسی قرار گرفته، دلیل نمیشه که اون به هر دلیلی در اختیار دیگری قرارش بده


+ گاهی یه آدمی رو ندیدی، نمیشناسی، اما ... من به شما اعتماد دارم، نه به دیگری

991

هیچ وقت نتونستم این وبلاگایی که یه زن و شوهر و اسه بچه شون درست میکنن رو درک کنم. به نظرم یه چیزایی واسه خودِ خودِ آدم باید باشن. نباید جارشون زد. هر آدمی چیزای با ارزش داره که دنیاشن، ولی این دنیا ... نمیگم حق ندارن انی کارو کنن؛ اتقاقا حق دارن چون آزادن. حرفم این بود که نمیتونم درکشون کنم


+ تموم حس خوبم پرید ...