خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

071

یه وقتایی هست تو زندگی که آدم دلش میخواد کلّی حرف بزنه، در واقع دلش کلّی حرف داره که میخواد بزنه، اما بدون اینکه دلی رو برای شنیدن پیدا کنه ...


+ باز دارم کلمه ها رو گم میکنم. سخته بدون کلمه فکر کردن. شاید اصن فکر کردن نباشه اسمش. بیخیال.

نظرات 1 + ارسال نظر
sevda سه‌شنبه 16 اردیبهشت 1393 ساعت 01:12

اره مث اون روز من همه حرفامونوشتم تو برگه اتود اصن حواسم نبود گذاشتمش جلو استاد
البته سری قاپیدمو جمعش کردم :|

بازم خوبه نوشتنش

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.