ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
کوچیک که بودم، وقتی داداشم مچمو گاز میگرفت که روش ساعت درست بشه، به خودم افتخار میکردم که درد رو تحمل میکنم و نمیگم ول کنه. بزرگتر که شدم، سرمو میکوبیدم به دیوار وقتی عصبانی یا ناراحت میشدم، یه بارم یادمه با تیغ جاسوئیچی بقل دستیم، پشت دستمو از اول تا آخر زنگ عربی هِی بریدم تا بخاطر 17شدن خودمو تنبیه کنم ... کلا ولی خیلی وقته الحمدلله درد جسمی کم کشیدم ( بجز دندون درد مضمن و بی درمونی که گاهی میاد سراغم ودکتر میگه عصبیه ) البته گاهی مچ دست راستم درد میگیره که اونم جزئیه. در کل همه دردا خلاصه شده تو روحم؛ ای تو اون روحم ...
+ برم درس بخونم. هرچند اونروز که تو تلفن در جواب چیکار میکنی گفتم درس میخونم، آقام گفت: تا کی میخوای درس بخونی؟
ﻛﻼ ﻧﻤﻴﮕﻦ ﺩﺭﺩﺕ ﭼﻴﻪ...
ﻫﻴﭽﻮﻗﺖ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺩﻟﻴﻞ ﻧﺒﻮﺩﻥ...
اگه بودن و خوب نشده بود تحمل دردش راحت تر بود گمونم ...
ﻳﺎﺩﻡ اﻓﺘﺎﺩ ﺑﻪ ﻭﻗﺘﻲ ﻛﻪ اﻭﻝ ﺩﺑﻴﺮﺳﺘﺎﻥ ﺑﻮﺩﻡ و ﻭاﺳﻪ ﺳﺮﺳﺮﻱ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﻧﻤﺮﻩ ﺳﺎﻻﻧﻪ ﻛﻪ ﻓﻜﺮ ﻣﻴﻜﺮﺩﻡ ﺩﺭﻭﻍ و ﻛﻠﻜﻪ ﻛه ﺩﺭﺱ ﺑﺨﻮﻧﻢ 3 ﺗﺎ ﺗﺠﺪﻳﺪ ﺁﻭﺭﺩﻡ...ﮔﻔﺘﻦ 3 ﺗﺠﺪﻳﺪ ﺁﻭﺭﺩی...ﭼﺮا???
ﮔﻔﺘﻢ ﺗﺠﺪﻳﺪ ﻣﺎﻝ ﺩاﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﻫﺴﺖ ﻧﻪ ﺑﻘﺎﻝ ﺳﺮ ﻛﻮﭼﻪ...
ﻧﻪ ﻣﺜﻞ ﻣﻦ ﻧﻪ ﻣﺜﻞ ﺷﻤﻮ...
اول دبیرستان دو نمره معدلم افت کرد!
خواهرم حتی میخواست نذاره دیگه برم مدرسه. چنان قشقرقی به پا شد که ...
یه نفر نپرسید چرا یه هو این بچه این شد؟ نه از من! حتی از خودش نپرسید ...