خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

078

یه معلم داشتم، اول دبیرستان، یه لار سر کلاس طلبکارانه گفت فلان کارو گفتم بکنید، هیچ کس نکرد. گفتم قبل اینکه شما بگی، من چند ساله اینکارو میکنم. صاف تو چشام نگا کرد گفت دروغ میگی. انقد ناراحت شدم که زنگ استراحت رفتم خونه واسش مدرک آوردم، اما رفته بود از مدرسه وقتی رسیدم. 

 

+ هنوزم میبینمش و باهاش سلام علیک دارم. هرچند دلچرکینشم.

نظرات 1 + ارسال نظر
ﺁﺳﻲ چهارشنبه 17 اردیبهشت 1393 ساعت 20:28

ﺧﻮﺑﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﺣﺮﻣﺘﺶ ﺭﻭ ﺩاﺭﻱ...

آدمیزاده دیگه؛ اشتباه میکنه. باشه به پای اون همه چیزی که به چند نسل آدم یاد داده، هنوزم کلّی طلبکار میشه

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.