خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

082

بعضی وقتا بهم میگفتن جغد، دو نفر بودن که الآن هر دو پزشکی میخونن، اسممو گذاشته بودن جغد شوم بد شگون. خواهرم قدیما میگفت جغد خالی، ولی خیلی وقته نگفته. فقط جوش که میاره بهم میگه عین دختر کور میمونی 

 

+ بعد سه روز از خونه اومدم بیرون. دلم بیابون میخواد، بی آدم. کی میدونه؟ شاید خودمم از تشنگی و گشنگی، همون روز دوم جون بدم

نظرات 3 + ارسال نظر
ﺁﺳﻲ پنج‌شنبه 18 اردیبهشت 1393 ساعت 16:08

اﺻﻼ ﮔﻔﺘﻦ ﻛﻪ ﮔﻔﺘﻦ...ﺑﻪ ﺩﺭﻙ اﺳﻔﻞ ﺳﺎﻓﻠﻴﻦ...
اﻳﻨﻘﺪﺭ ﺑﮕﻦ ﺗﺎ ﺟﻮﻧﺸﻮﻥ ﺩﺭاﺩ ....ﻫﺮ ﻛﻪ ﻫﺴﺖ ﻣﻬﻢ ﻧﻴﺴﺖ...
ﺑﺎ ﺩﻋﺎﻱ ﮔﺮﺑﻪ ﺳﻴﺎﻩ ﺑﺎﺭﻭﻥ ﻧﻤﻴﺎﺩ...ﺣﺎﻻ ﻫﺮ ﭼﻲ ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﻛﻪ ﻣﻴﺨﻮاﻥ ﺑﮕﻦ...

چی بگم والا عصبانی شدی من جرات حرف زدن ندارم

ﺁﺳﻲ چهارشنبه 17 اردیبهشت 1393 ساعت 20:53

ﺑﻬﺖ ﮔﻔﺘﻦ ﺟﻐﺪ ﭼﻮﻥ ﺷﺐ ﺯﻧﺪﻩ ﺩاﺭﻱ...
اﻭﻣﺪﻡ ﻳﻪ ﭼﻲ ﺑﮕﻢ ﺩﻳﺪﻡ ﺯﺷﺘﻪ...

کسی از شب زنده داریم خبر نداشت اون موقع
بعضیا دنبال آدم ضعیف میگردن
چی بگم
من هنوزم سوژه خوبی ام واسه این چیزا، اعتراف میکنم

sevda سه‌شنبه 16 اردیبهشت 1393 ساعت 00:54

چرا عاخه اینطور مینویسی؟

:(

واقعیت رو نوشتم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.