خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

087

یه بار همکلاسیم داشت رو خونی قرآن میکرد. گفتم داره غلط میخونه. اونم گفت تو چی میگی 4چشم؟ معلم هیچی بهش نگفت. چندبار که تکرار کرد، پا شدم هلش دادم. این هل همانا و زیر رگبار مشت و لگد معلم قرآن رفتن همان. آخرشم از کلاس پرتم کرد بیرون 

 

+ این اتفاقا تو بچگی همه هست. خشتایی که آینده ی اومده رو ساخته ...

نظرات 4 + ارسال نظر
ﺁﺳﻲ چهارشنبه 17 اردیبهشت 1393 ساعت 21:02

ﻗﻠﻢ ﺑﺸﻪ اﻭﻥ ﺩﺳﺖ و ﭘﺎ....

قلم شدنش مگه فایده ای هم داره؟
نه بابا کلی به بچه های مردم قرآن یاد داده ...

ولی اون روز رو هیچ وقت یادم نمیره

sevda سه‌شنبه 16 اردیبهشت 1393 ساعت 00:49

یه دونه ام باید میزدی توو دهن معلمت >_<

(با عرض پوزش از معلمای دوس داشتنی)

هیچ وقت ندیدم این معلمه در طول مدتی که تو مدرسه ما بود حتی کسی رو به شوخی بزنه! کلاساش همیشه پر از سر و صدا و شلوغی بود ...

divaar دوشنبه 15 اردیبهشت 1393 ساعت 23:52

کو ننوشتی که! بابت همین گفتم نیستی!:)

قابل عرض باشه حتماً مینویسم :)

divaar دوشنبه 15 اردیبهشت 1393 ساعت 22:22

نیستی رفیق!!! :|

هستم رفیق :)

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.