خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

124

یادم نیست کِی بود و سر چه ماجرایی که به این فکرکردم که اگه با درد و رنج بمیرم، گناهام پاک میشه. بعد اون خیلی فکرکردم که بدترین نوع مرگ چیه و به سرطان رسیدم. البته چیزای دیگه م بود. هرچی که میشنیدم ضرر داره عمل میکردم. مثلاً همیشه گوشیمو میذاشتم تو جیب سمت چپ پیرهنم که کمترین فاصله رو با قلب داشته باشه. یه مدّت مدیدی هم دعا میکردم سرطان خون بگیرم. هنوزم گاهی که خون دماغ میشم بهش فکرمیکنم که نکنه به آرزوم رسیدم


+ جمعه ست. عب نداره به فاتحه نثار روح گذشته های جمع کنم ...

نظرات 2 + ارسال نظر
ﺁﺳﻲ شنبه 20 اردیبهشت 1393 ساعت 19:54

ﻛﻠﺴﻴﻢ ﺑﺪﻥ ﻣﻦ ﺯﻳﺎﺩ ﻫﺴﺖ و ﻣﺎﺯاﺩﺵ ﺩﻓﻊ ﻧﻤﻴﺸﻪ و ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﺭﺳﻮﺏ ﺩﻓﻊ ﻣﻴﺸﻪ...

خوبه دیگه
وقتی علت مشخص باشه، جلوشو گرفتن هم راحت تره

+ نمیشه احیاناً طلا باشه اون عنصری که رسوب میشه

ﺁﺳﻲ شنبه 20 اردیبهشت 1393 ساعت 18:30

اﻳﻨﻮ ﻛﻪ ﺧﻮﻧﺪﻡ ﻣﻴﺪﻭﻧﻲ ﻳﺎﺩ ﭼﻲ اﻓﺘﺎﺩﻡ???
ﺑﭽﻪ ﻛﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﺑﺎﺑﺎ ﻣﺸﻜﻞ ﺳﻨﮓ ﻛﻠﻴﻪ ﺩاﺷﺖ...ﻫﻤﻴﺸﻪ ﻛﺎﺭ ﺑﻪ ﻣﺮﻓﻴﻦ ﻣﻴﻜﺸﻴﺪ و ﺑﻌﺪﻡ ﺧﻮاﺏ و ﮔﻴﺠﻲ و ﻣﻨﮕﻲ...
ﻣﻨﻢ ﻭاﺳﻪ اﻳﻨﻜﻪ ﺳﻨﮓ ﻛﻠﻴﻪ ﺑﮕﻴﺮﻡ و ﺳﻮﺯﻧﻲ ﺑﺰﻧﻢ و ﺑﺨﻮاﺑﻢ ﺭﻓﺘﻢ ﺳﻨﮕﺎﻱ ﺗﻮ ﺑﺮﻧﺞ ﺭﻭ ﺟﻤﻊ ﻛﺮﺩﻡ و ﺧﻮﺭﺩﻡ...
ﺣﺎﻻ ﺳﺎﻝ ﻫﺎ ﺩاﺭﻩ ﻣﻴﮕﺬﺭﻩ...ﻳﻜﻲ اﺯ ﻛﻠﻴﻪ ﻫﺎﻡ ﺳﻨﮓ ﺳﺎﺯ ﻫﺴﺖ و ﻫﺮ اﺯ ﭼﻨﺪ ﻭﻗﺖ ﻳﻪ ﺑﺎﺭ ﻧﺎﺑﻮﺩﻡ ﻣﻴﻜﻨﻪ اﺯ ﺩﺭﺩ...ﻣﺜﻞ ﻫﻔﺘﻪ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﻛﻪ ﻏﻴﺐ ﺷﺪﻡ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯﻱ...
ﺣﺎﻻ ﻛﻪ ﺩﭼﺎﺭﺵ ﺷﺪﻡ ﻣﻴﻔﻬﻤﻢ ﭼﻘﺪﺭ ﻧﺎﺩﻭﻥ ﺑﻮﺩﻡ و ﭼﻲ ﻣﻴﺨﻮاﺳﺘﻢ...

خیلی بده میدونم
مراقب خورد و خوراکت باش
البته خودت حتما بهتر از منی که بیرون گود نشستم بلدی
اما شاید متخصصای تغذیه و اینا بتونن کمک کنن

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.