خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

135

چند صباحی عادت کرده بودم هر شنبه صبح قبل از ساعت8، واسه چند تا از شماره های غریبه و آشنای توی تلفنم، یه سلام و شنبه صبح بخیر میفرستادم و براشون ارزوی یه هفته ی خوب میکردم. دوست داشتم اوّلین روز هفته یه پالس مثبت بفرستم. اما از اونجایی که ترجمه ی عادت تو ذهن من، لزوماً با ترجمه ی ذهن دیگران یکی نیست، بعد یه مدّت کم کم شور انجام این کارو از دست دادم ...


+ این پست سفید منتشر شده بود چون با گوشی آپ کردم. اصل حرفشو نوشتم اما یادم نیست پلاسشو چی نوشته بودم.

نظرات 2 + ارسال نظر
ﺁﺳﻲ شنبه 20 اردیبهشت 1393 ساعت 19:40

ﺧﻮﺵ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﺸﻮﻥ ﻛﻪ ﻳﻜﻲ اﻳﻨﺠﻮﺭﻱ ﺷﺎﺭﮊﺷﻮﻥ ﻣﻴﻜﺮﺩﻩ...
ﻭﻟﻲ ﺑﻲ ﺫﻭﻕ ﺑﻮﺩﻧﺎاااا...

آدما ترسیده شدن
من بهشون حق میدم
خودم که خودمم گاهی شده در یه جنون لحظه ای از نزدیکترین آدمای زندگیم ترسیدم

زمونه بدجور مردمو سخت کرده ...

ﺁﺳﻲ شنبه 20 اردیبهشت 1393 ساعت 18:01

ﻗﺎﺑﻞ ﺧﻮﻧﺪﻥ ﻧﻴﺴﺖ... ﻧﺎﻣﺮﻳﻴﻪ???

خوب شد گفتی؛ ممنون، تا جایی که ذهنم یاری میکرد، درستش کردم :)

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.