خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

175

من از زندگی میترسم؟ نه! من از مردن در حالی که زنده باشم میترسم. از مردن ِ زندگی میترسم، از زنده زنده مردن میترسم، از زندگیکردن یه مرده که خودم باشم میترسم. از گفتن چیزی که نمیفهمم میترسم. از بودن و نبودن میترسم. آره! من میترسم، خیلی میترسم ...


+ چرا دارم حنا خانم ِ ابی رو گوش میدم در حالی که هیچ سنحیتی نداره با حالم؟! نمیدونم!

نظرات 2 + ارسال نظر
sevda جمعه 26 اردیبهشت 1393 ساعت 20:58

خب اینی که من گوش میدم گوش بده
یادگاری سیاوش
:)

بذا سرچ کنم چشم :)

sadeh جمعه 26 اردیبهشت 1393 ساعت 19:23 http://azari66.blogsky.com/

اق شما کارتون چب یعنی چه کاره هستید

حسرت گذشته خوردن و البته گاهی خرید منزل و ظرف شستن!
آی از قابلمه بدم میاد ...

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.