خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

192

هیجکس از خودش نپرسید تو اون شیش ماه این بچه چه ش شد؛ عیچ کس حتی فکرنکرد ازش بپرسم چته، چه مرگته، چرا از عرش به فرش اومدی ...


+ بد یاد قدیما افتادم. حالم همیشه معمولیه؛ اما الآن اگه بپرسی میگم بدم، بد ِبد!

نظرات 2 + ارسال نظر
آسیه چهارشنبه 31 اردیبهشت 1393 ساعت 23:18

اگه میپرسیدن که حال و روز این نبود...

ای داد ...

sevda دوشنبه 29 اردیبهشت 1393 ساعت 18:53

هیشکی دیگه حواسش به دور و برش نیس
اگه چندتایی هم باشن بقیه بهشون میگن بیخیال اطرافت شو
ولی من جزء اونایی ام که حتی اگه بگن بیخیال من و احساسم شو بازم بیخیال نمیشم...
میدونم خصوصیه و ازت نمیپرسم چرا از عرش به فرش اومدی
گرچه من معتقدم هنوزم تو عرشی

باب شدن یه چیز غلط، اونو درست نمیکنه. غلط همیشه غلطه.

چیزی که تو این پست نوشتم واسه اول دبیرستانه. اونموقع خیلیا بودن و موظف بودن بپرسن اما نپرسیدن.

عرش؟ چه عرشی، چه کشکی ... بازم بیخیال ...

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.