ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
از بس عشق فیلمای دایناسوری و فضایی و اینا بودم. خیالات زیاد داشتم. مثلا فکرمیکردم سوسکا و اینا امپراتوری تو فاضلاب دارن و یه روزی به ما آدما حمله میکنن. واسه همین به نوبه خودم تا میتونستم هرچی سوسک میدیدن در اوج خشاتت میکشتم
+ یه اتفاقی باعث شد من از این موزیجات خانگی بترسم که اونو بعدا میگم.
اوه اوه...چه کارایی میکردی...
من از فاصله 10 متریشون دست میذارم به جیغ و فرار...
حتی از مردشونم میترسم...
تا حالا سوسک تو فندک ناشین انداختی و دگمه ش رو فشار بدی؟ عین ترقه صدا میده
اااااااااااااااااااااااِ میترسی؟
خانوم آینده چه باید بکنه که آقاش میترسه؟؟؟؟؟
یه مدت آتیششون میزدم. یه خاکانداز آهنی داشتیم، مینداختمشون توی اون، نفت میریختم روشون و کبریت. یه بار اومدم یه مارمولکو بسوزونم، هرکار کردم آتیش نگرفت. کبریت روشنو بردم نزدیک سرش که گُر بگیره، یه هو سرش اومد بالا و پوزه ش چشبید به شعله ی کبریت. به خاطر حرارت بود اما من اون لحظه از ترس کبریتو پرت کردم و پریدم عقب. تا مدت ها فکرمیکردم اون سری که اومد بالا، منو نفرین کرد ... بعد از اون دیگه ترسیدم از موزیجات