خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

214

یه روزی، یه جایی، یه طوری میمیرم. قبلش اما نمیدونم، فقط نفس میکشم  یا واقعا دارم زندگی میکنم! 

 

+ ای دریغ از من ... که بیخود مثل تو ... گم شدم، گم شدم تو ظلمت تن ... / ابی / خالی

نظرات 1 + ارسال نظر
آسیه چهارشنبه 31 اردیبهشت 1393 ساعت 20:26

یه چی تو مایه های زندگی همه ما داریم...

چی بگم والا ...

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.