خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

234

دفاع جلو بودم. کفشای نقره ای با استوکای گرد ساده میپوشیدم. لنگه چپش چروک میشد اما چرا نمیدونم. پاکش و ساقبند سفیدم داشتم، واسه همین کفش سفیدو بیشتر دوست داشتم. عاشق گتوزو بودم و هیچ وقتم دوست داشتم پیرهنمو  همیشه رو شورت بندازم. 

 

+ تو بازی هم عین زندگی اهل خطای عمد نبودم

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.