ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
شب عید و شب عزا واسه یه آدمایی فرق نداره. هر دوش شبیه که پُشت بندش یه روز کِسِل کننده در حبس خانگی رو داره. نه شادی، نه خنده، نه حتی فیلم سینمایی و تخمه! وقتی کسی که جلوت نشسته مُدام بجای تو، با دوستاش تو وایبر و تانگو و کوفت و زهر مار حرف میزنه، میفهمی که انفرادی بودنِ این زندونِ خود خواسته چه نعمت بزرگیه!
+ دوست دارم چراغ های شهر چاپلین رو بشینم نگاه کنم؛ اما یه هو یاد فیلم پی افتادم و دیدنش رو توصیه میکنم.
گاهی آدم از تنهایی زیاد هست که رو میاره به این کوفت و زهرمارا...
درد ما اینه که نتونستیم حرفمون رو بزنیم تا یکی درست بفهمتمون...حاضریم رو به همه چی ببریم و خودمون رو با اون مشغول کنیم ولی نگیم دردمون چیه...همیشه ترس از سیم جین شدن و درک نشدن بوده...
دیگه اصل حرفو زدی من چی بگم
کله ی مبارک رو به نشانه تایید فرامش نابعالی تکون میدم امیدوارم کافی باشه :)