ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
من زیاد یاد گذشته می افتم؛ چون خودم سوژه واسه به اید گذشته افتادن زیاد میدم به خودم. گردن هیشکی هم نمیندازم خرابکاریایی که کردم و میکنم. کلاً آدم اره به دستی ام؛ از این شاخه به اون شاخه میرم و روش میشینم و میبرمش. فقط موندم کی تموم میشن این شاخه ها که منم برم و یه آتیش باهاشون روشن کنم و اگه توش نمیسوزم، حداقل گرم بشم!
+ خیلی بده که آدم بلد باشه چطوری خوب توصیف کنه. اینطوری از خودش فرار میکنه و تو مثالا گم و گور میشه
ﻳﺎﺩ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺩﻭ ﺣﺎﻻﺕ ﺩاﺭﻩ...
ﻳﺎ اﻳﻨﻜﻪ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﻣﻴﺸﻪ و ﺳﻜﻮﻱ ﭘﺮﺗﺎﺏ ﻓﺮﺩ ﻛﻪ اﺯ ﺧﻂﺎﻫﺎﺵ ﻋﺒﺮﺕ ﮔﺮﻓﺘﻪ و ﺗﻜﺮاﺭ ﻧﻤﻴﻜﻨﻪ...
ﻳﺎ اﻳﻨﻜﻪ ﻓﺮﺩ ﻣﻴﺸﻴﻨﻪ ﻫﻲ ﻣﺮﻭﺭ ﻣﻴﻜﻨﻪ ﻫﻲ اﺯ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻃﺒﻴﻌﻲ ﻛﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﺩﺭﺳﺖ ﻛﻨﻪ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﻣﻴﮕﻴﺮﻩ...ﻧﻜﺎﺕ ﻣﻨﻔﻴﺶ ﺭﻭ ﻫﻲ اﺯﺷﻮﻥ ﺳﺪ و ﻏﻮﻝ ﻣﻴﺴﺎﺯﻩ...
نکته منفی خودمم
تنها نکته منفی