ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
یه دوماه نامه بود زمان دانشجوییم به نام هابیل؛ بچه های دانشگاه اصفهان منتشر میکردن و خیلی هم مطالبی داشت که شدید انتقادی بود و میکوبید خیلی رفتارا و عملکردای غلطو. یادمه هیئت تحریریه ش حساب کرده بودن که تا زمان فارغ التحصیلی چند شماره میتونن منتشر کنن، با شمارش معکوس شروع کرده بودن مثلا از -9 تا برسن به صفر. بعدها هم دیدم که همون جمع، همون هابیل رو به صورت مجله ی رسمی منتشر کردن و دیگه شماره هاش مثبت شده. خیلی دوسش داشتم.
+ انقدر که من پول مجله و روزنامه دادم و واسه خوندنشون وقت گذاشتم، اگه پی درس و کار و زندگی بودم، الآن انقدر سر خودم نق نمیزدم و اعصاب دیگرانم خورد نمیکردم
اعصابم خورد نمیشه ولی دلم میخواد یه زلزله تو اون مغز محترم بیاد این ناامیدیا به امید تبدیل بشه...
نصفه خالی جای نصفه پر لیوان خیلی به چشم نیاد...
اینجوریا دیگه...
دوم دبیرستان توی سررسیدم نوشتم:
آدما چشماشونو بستن و نمیخوان باور کنن لیوان نیمه ی پُری نداره؛ هر چی آب توش بود تبخیر شده!
ﻫﻨﻮﺯﻡ ﺩﻳﺮ ﻧﺸﺪﻩ...
ﻧﻪ ﺗﻮ ﭘﻴﺮﻱ ﻧﻪ ﺧﺪا ﺑﺨﻴﻞ...
دیر نیست
آره ولی روی کاغذ و توی نوشته
شرایط آزمایشگاهی هیچ وقت دنیای بیرون رو تداعی نمیکنه
واسه همینه که خیلی از پیشبینیا در حد تئوری باقی میمونه و در عمل محلی از اعراب نداره
+ اعصابت خورد میشه اینطوری جواب میدم نه ؟