خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

288

خسته شدم؛ هر شب تلفن میزنن منو چک میکنن. تازه اینشو من میبینم، احتمالاً هفته ای دو سه بارم مستقیم به خود خواهرم تلفن میزنن واسه چک کردن من. تا یه دعوا اینجا راه نندازن که ول کن ماجرا نیستن. فکرمیکنن اینطوری دارن وطیفه ی پدر و مادر بودن رو بجا میارن


+ خدایا! تو خدایی؟ کوشی؟ کجایی؟ فردا تولد نوه ی پیغمبرت مگه نیست؟ یه معجزه نشون بده ...

نظرات 2 + ارسال نظر
آسیه یکشنبه 11 خرداد 1393 ساعت 23:13

قبول دارم و دقیقا میفهمم...
چه میشه کرد...نمیشه یه سری اخلاقاشونو عوض کرد...
باید ساخت دیگه...

واسه ساختن اول باید ناخاله ها رو بار زد و بُرد جای دیگه آخه!
از پدر گرامی بپرسی کامل برات توضیح میده

ﺁﺳﻴﻪ یکشنبه 11 خرداد 1393 ساعت 13:09

ﺑﻪ ﺷﺪﺕ اﺯ اﻳﻦ ﺣﺮﻛﺖ ﺑﺪﻡ ﻣﻴﺎﺩ....
ﻭﻟﻲ ﻣﻴﺬاﺭم ﺭﻭ ﺩﻟﻨﮕﺮاﻧﻴﺸﻮﻥ...

یه دوستی دارم
ارشد دانشگاه تهران میخونه
باباش حتی نمیدونه الآن سال چندمه، چه مدرکی میخواد بگیره، کدوم دانشگاه میره

نه اون خوبه
نه این
حد وسط باید باشه
نه فقط تو نگرانی
تو همه چی
نگرانی خالی جز اینکه نمود بیرونیش آسیب جسمی و روحی به خودشون و منه هیچ چیز دیگه ای نداره

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.