خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

330

باز یادم افتاد که چقدر دوست دارم هر جمعه برم کوه؛ حداقل تا وقتی ماه رمضون شروع نشده میشه 2-3 بار رفت. مثلاً اوّلیش همین جمعه باشه روز نیمه شعبان


+ پایه که الحمدلله لا موجود. دارم واسه اوّلین بار به تنها رفتن فکرمیکنم ...

نظرات 2 + ارسال نظر
آسیه دوشنبه 19 خرداد 1393 ساعت 23:17

به جایی رسیدم که زندگی تو شهر غریب و تو قوم شوهر رو دارم ترجیح میدم به زادگاهم...
کاش میشد یه جا برم که مدت ها از ایل و تبار و هم خونام دور بشم...

جا باید جایی باشه که آدمیزاد نباشه چند صباحی
وگرنه که اینجا و اونجا و جای دیگه نداره

از نظر انسانی کلاً اذیت میشه آدم تو شهرای ماشین زده و آدمای مکانیکیش

آسیه یکشنبه 18 خرداد 1393 ساعت 23:59

بذار من بیام اونجا با مشترک پایه میشیم

بجون خودم این شهر به درد زندگی کردن نمیخوره از ما گفتن
بیاید و زود برید یه جای بهتر، نمونیدا
منم نمیمونم بدم میاد همون ولایت خودمونو عشق است

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.