خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

371

هیچ کس نفهمید که من یه روز صبح واسه این وبلاگ رمز گذاشتم اما بعد دیدم بچه ها از ناغافل بودنش نگران میشن و رمز رو از روش برداشتم. فقط نمیخواستم کسی درگیر بشه ...


+ اینو نوشتم و وقتی مطمئن بشم همه خوندنش عملیش میکنم. هرچند اینجا لبخندا بی منت و بی انتظارن اما حقیقت و مجاز هر دو سلولای یه زندونن ...

نظرات 3 + ارسال نظر
اون آقاهه چهارشنبه 28 خرداد 1393 ساعت 01:40

لغو شد موقتاً

آسیه پنج‌شنبه 22 خرداد 1393 ساعت 23:15

من که اصلا نفهمیدم رمز دار بوده...صبحا نبودم...

آره. هیچ کس نبود. منم تا قبل از رسیدن بقیه درستش کردم که کسی نفهمه :)

sevda چهارشنبه 21 خرداد 1393 ساعت 18:50

چی شده؟!!!!

(به سبک بچه فامیل دور بخونید لدفا:دی)

قرار بود چیزی بشه؟
یا قرار بود توضیح اضافه ای داشته باشه؟

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.