خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

377

قصه های تکراری زیاد میگم. از 26سال زندگی به اندازه 26روز خاطره ندارم و مدام رو چندتا اتفاق میچرخم. اگه هم داشته باشم استعداد تعریف کردن ندارم. کلاً من آدم خوش مشربی نیستم


+ یاد عصرای پنجشنبه افتادم که هر لحظه منتظر از جلو خونه رد شدن یه کاروان عزادار به سمت قبرستون شهر بودم؛ اونموقع ها چقدر از مرده و مردن میترسیدم ...

نظرات 1 + ارسال نظر
آسیه پنج‌شنبه 22 خرداد 1393 ساعت 23:53

وقتی به تحریر درش بیاری میبینی که کم نیستن...

هیچ وقت راوی خوبی نبودم ...

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.