خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

385

کاش اون روزی که از عشق کلاس شنایی که نمیذاشتن برم و ترس مامانم که مبادا یه طوری بشم، موقع تاب بازی، تو شِنای پارک شیرجه زدم و داد زدم من میخوام شنا کنم، کاش اونروز و بعد اون همه خونریزی که کرده بودم ...


+ خیلی پوست کلفت بودم!

نظرات 1 + ارسال نظر
sevda چهارشنبه 21 خرداد 1393 ساعت 20:14

من الان نگرانت شدم با این پُستا !!

خوبی شما؟!

آره
همیشه خوبم
هیچ چیزی تغییر نمیکنه
از همه ی آدمای روی زمینم بیشتر عمر میکنم
چون هم پوست کلفتم، هم حالا حالا ها باید تقاص پس بدم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.