خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

388

یه پسره تو کلاسمون بود علی زمانی. چهارم رو تجدید شد. هیشکی تحویلش نمیگرفت. خدایی یه وقتایی هم بو میداد. کلاس پنجم که بودم، گاهی زنگ تفریحا میرفتم و کنار اون دیوار قدیمی ازش حالشو میپرسیدم


+ مدرسه دوران ابتداییمو چند سال پیش خراب کردن و من هیچ یادگاری ای ازش ندارم ...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.