خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

391

تمام وبلاگامو که بستم، یه وبلاگ میزنم و اسمشو میذارم هشته نامه. بعدش هر هفته تو یه روز براش پست مینویسم با یه موضوع خاص و موضوع یادداشت بعدی رو به خواننده هاش میسپرم. هر هفت پست هم یه دور روزای هفته تموم میشه و همه چی رو از نو شروع میکنم. هنوز ولی نمیدونم از کدوم روز هفته شروع کنم


+ یه نگاه به لیست کارای عقب مونده ... من یه آرزو زده ی متوهم و احمقم!

نظرات 3 + ارسال نظر
آسیه جمعه 23 خرداد 1393 ساعت 01:20

باور کن اینقدر گرفتاری زیاد بود که نمیفهمیدم کی شب میشه کی روز...
امروز 5 ساعته اومدم تهران برگشتم...
صبح با اولین پرواز اومدم تهران تو فرودگاه کاری انجام دادم شخص شخیص رو قبل سفر مکه دیدم با اولین پرواز برگشتم...
درگیریای دیگمم که میدونی...
چند روز آف کردم...این چند روز رو میشنم اینا رو کامل میکنم و میخونم و آپ میکنم

ان شا الله به سلامتی برن و برگردن :)

شما رئیسی دیگه
آن و آفت دست خودته
منم که کلاً آفِ آفم :))

ﺁﺳﻴﻪ پنج‌شنبه 22 خرداد 1393 ساعت 02:08

اﻭﻥ ﻳﻜﻴﻮ ﻧﺸﺪﻩ ﻫﻨﻮﺯ ﻛﺎﻣﻞ ﺑﺨﻮﻧﻢ ﺑﺲ ﻛﻪ ﻛﺎﺭا ﺯﻳﺎﺩ ﺑﻮﺩ اﻳﻦ ﻫﻔﺘﻪ:گریه

ﺑﺎ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﺑﻪ ﻫﻤﺸﻮﻥ ﻣﻴﺮﺳﻲ...

کم کم دارن تکراری میشن :)
رمزشو که داری، هر وقت دوست داشتی بخون؛ دوستم نداشتی اصلن نخون
البته تو اون مشکیه پست جدید 2تا داشتم گمونم از دستت در رفته بخاطر همین مشغله ها

آپ کردن وبلاگ خودت از همه واجب تره البته

sevda پنج‌شنبه 22 خرداد 1393 ساعت 00:19

نمیدونم چرا ولی چارشنبه ها جزء محبوب ترین روزای من بودن
حالا نه این که همشون خوب باشن آ
کلا از همون اول حس خوبی بهشون داشتم

من فقط میدونم همیشه از دوشنبه ها متنفر بودم. همیشه هم دوشنبه ها علوم داشتم :/

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.