خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

420

یادمه تو مدرسه با معاون دعوام شد یه روز پیشدانشگاهی که بودم. چون مثل بقیه باهاش خوش و بش نمیکردم و اهل هر کاری نبودم، در شرایط مساوی سوژه گیر دادنش من بودم. میخواست زنگ بزنه اولیا بیان که اون یکی معاون مدرسه واسطه شد آدم محترمی بود و رفتم سر کلاس. وقتی رفتم خونه و تعریف کردم مادر گرامی فرمودن اگه زنگ زده بودن میومدم همونجا تو گوشت میزدم :/


+ واسه خدا خیلی کم گذاشتم، اما هیچ وقت تو دنیاش زیرآبی نرفتم.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.