خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

434

یادم اومد که تو خواب یه نفرم دیمد که داشت تقریباً یادم میرفت همچین آدمی رو میشناختم؛ یکی از بچه هایی که تو فیسبوک میشناختم و البته بد جورم پایه کوه و ورزش و این چیزا بود. البته از من چند سالی بزرگتر بود. نمیدونم، قرار بود بره از ایران، خودش تو سفارت ایتالیا گمونم درس میداد به بچه ها ولی بعد از گودبای پارتیش کنسل کرده بود و میخواست بره استرالیا. بعد یه چند وقتی دیگه جواب تلفن و اینامو نداد و بعدترش دیدم تو فیسبوکم بلاکم کرده، ولی هیچ وقت نفهمیدم چرا


+ کم پیش میاد یه نفر تو برخورد اول اینطوری منو به خودش جذب کنه؛ خیلی خیلی کم پیش میاد

نظرات 2 + ارسال نظر
آسیه سه‌شنبه 27 خرداد 1393 ساعت 19:02

آخه من از یکی که زده بشم میگم فلانی من از فلان رفتار یا اخلاقت بدم میاد نه اینکه یهو بخوام اینجوری کنم که طرف هنگ کنه چی شده...


اونم شما نظر لطفتون هست...

چی بگم والا
نگفت هیچی
منم هرچی فکرکردم چیزی به ذهنم نرسید :(

آسیه دوشنبه 26 خرداد 1393 ساعت 22:24

احیانا تعادل روحی روانی داشت؟؟؟؟

باهاش کم برخورد داشتم ولی به از شما نباشه آدم با معرفتی بود خدایی. حتماً یه چی دیده خوشش نیومده دیگه، من که معصوم زاده نیستم. وقتی علی جاذبه و دافعه داره، من توقع داری نداشته باشم؟

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.