ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
اینم یادم اومد که مادرش روس بود گمونم. اولین بارم که دیدمش قرارگذاشتیم تجریش رفتیم درکه خیلی خوب بود. ولی مشکل قلبی داشت؛ یه بار دیگه یه کنفرانس و نمایشگاه بود هنرهای زیبا که سفارت ایتالیا یه پای برگزاریش بود، قرار بود بیاد نتونست. حالش بد شده بود. پرسپولیسی تیرم بود یادش بخیر بازی ایمون زاید من بازی رو ندیدم وقتی مهرداد اولادی اخراج شد عصبانی بودم در حد بنز، تلویزیونو خاموش کردم. بهم پیامک داد و فهمید عصبانی ام. بعد بازی زنگ زد بهم گفت بازی رو بردیم بابا ...
+ درسته که یه هو اصلا دیگه ما رو آدم حساب نکرد، ولی خدایی تا بود، با معرفت بود. تبدیل به یه خاطره ی خوب شد
اگه هر کی یه دوست اینجوری نمونه شمو دوشته باشه ها بخدا هیچ غمی نداره تو دنیا...
ما هم یه جاهایی میلنگیم. آدما قدشون کوتاه بلنده ... :)
شما خودت آخر رفاقتی ولی خدایی
خوشبحالش که همچین دوست قدرشناسی داره
تو شهر غریب، یکی بدون اینکه ازت چیزی بخواد یا سود و منفعتی براش داشته باشه به روت بخنده و تو رو هم بخندونه ....
نامردیه قدرشو ندونم