خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

451

واسه من برعکسه: وقتی چشمم درد میگیره میفهمم عصبی شدم، نه اینکه وقتی عصبی بشم کم کم چشمم درد بگیره. این یعنی الآن فشار رو مغز و فکرم زیاد داره میشه. کلاً نمیدونم ولی کمتر وقتیه که یه مرگیم نباشه؛ خدا دوسم داشته که هیچ بدبختی تو زندگیم نیست تا اون با این چیزا روز و شبش نگرانی و آشفتگی باشه و من از ناراحتی اون عذاب وجدان رو بخوام به این اعصاب داغونم اضافه کنم.


+ دنبال یه عدد میگردم، نمیدونم چی، نمیدونم از کجا. فقط میدونم الآن یه عدد دوست دارم!

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.