خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

458

وقتایی که دُزِ سکوتم زیاد میشه، دوست دارم یکی باشه، باهاش حرفای بی ربط بزنم که زبونم وا بشه، بعد یه هو خودمم نفهمم چطوری اما شروع کنم به گفتن چیزایی که حتی نمیدونستم چی بودن و هستن. من همچین نداشته هایی دارم ...


+ یاد یه آهنگ افتادم ...

نظرات 3 + ارسال نظر
sevda جمعه 30 خرداد 1393 ساعت 08:58

وای چقد که من دیشب هوس این اهنگه رو کرده بودم
ولی حیف که نمیتونم داشته باشمش :(

اینترنتت یه کم سرعت گرفت دانلودش کن لینکشم که تو همون صفحه هست :)

ﺁﺳﻴﻪ جمعه 30 خرداد 1393 ساعت 04:16

ﺟﺎﻟﺐ ﺑﻮﺩ...
ﮔﺎﻫﻲ ﻳﻪ ﺣﻘﻴﻘﺘﺎﻳﻲ ﻫﺴﺖ ﺗﻮ اﻳﻨﺎ ﻛﻪ ﺩﻫﻦ ﺭﻭ ﻣﻴﺒﻨﺪﻩ و ﻧﻤﻴﺘﻮﻧﻲ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻧﻲ...

قبلنا بهش میگفتم خَلَأ

یاسمین جمعه 30 خرداد 1393 ساعت 03:00 http://donyayeyasamin.blogsky.com/

سلام
متن آهنگ زیبا بود
خوشحال میشم به وبلاگ منم سربزنین

سلام
خودِ آهنگشم خوبه لینکش همون پایین بود و به شنیدنش می ارزه اگه نشنیده باشید

سر میزنم
یه کم ذهنم آروم بگیره به خیلی جاها باید سر بزنم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.