خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

463

مَنگیّت شاید زورش به رگ و شاهرگ نرسه، ولی همه مویرگای روح آدمو حریفه؛ این میشه که وقتی میاد، پیدا نیست، اما همه جا رو گرفته


+ خیلی میترسم؛ هرچند کار از این حرفا خیلی وقته که گذشته

نظرات 2 + ارسال نظر
ﺁﺳﻴﻪ یکشنبه 1 تیر 1393 ساعت 13:42

ﺁﻫﺎﻥ...
ﻫﻤﻮﻥ ﺣﺎﻝ اﻭﻥ ﻣﻮﻗﻊ ﻣﻦ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﻓﻜﺮ ﻛﺮﺩﻡ اﺳﻢ ﺭﮒ و ﺷﺎﻫﺮﮒ و ﻣﻮﻳﺮﮒ اﻭﻣﺪﻩ ﺣﺘﻤﺎ ﻭﺳﻴﻠﻪ ﻫﺴﺖ...ﻓﺴﻔﺮ ﻧﻤﻴﺴﻮﺧﺖ ﺑﻔﻬﻤﻢ ﻫﻤﻴﻦ ﺣﺎﻝ ﻣﻨﮓ ﺧﻮﺩﻣﻪ...

ﺁﺳﻴﻪ یکشنبه 1 تیر 1393 ساعت 01:43

ﻣﻨﮕﻴﺖ ﭼﻴﻪ???

منگیت دیگه، منگ بودن، اینکه آدم بره تو یه حالی که نفهمه دور و برش چی میگذره، یه چی تو مایه های معلق بودن. فکرکن فکرت هیچ جاذبه ای رو احساس نکنه که روش وایسه و قدم برداره و پیش بره

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.