خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

500

اوّل راهنمایی رفتن من، مصادف بود با خالی شدن خونه مون از آدم! تو یه تابستون هم خواهرم قبول شد دانشگاه و رفت، هم داداشم ازدواج کرد.


+ من ماندم تنهای تنها ... من ماندم تنها میان سیل غم ها، حبیبم، سیل غم ها ... از این آهنگ ایرج بسطامی متنفرم ولی الآن که خوندمش خندم گرفت. خدا رحمتش کنه

نظرات 1 + ارسال نظر
آسیه پنج‌شنبه 5 تیر 1393 ساعت 23:42

برعکس من این آهنگ رو با همه غمی که داره و حالم خراب کنه دوست دارم...
روحش شاد...

یه بار گفتم اذون مؤذن زاده رو هم اگه زیاد پحش کنن، آدم رو دل میکنه!

ولی شخصاً خوشحالم که با وجود بچه بودنم، ایرج بسطامی رو قبل از مرگش میشناختم :)

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.