خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

502

یه صدای دویدن، یه صدای دویدن، یه صدای دویدن ... دو تا آخ بلند تو شهرک پیچید؛ نمیدونم چرا یه هو حس کردم یکی چاقو خورد ...


+ به ترسیدن باید عادت کرد تو این دنیا

نظرات 1 + ارسال نظر
ﺁﺳﻴﻪ جمعه 6 تیر 1393 ساعت 00:35

ﺻﺤﻨﻪ اﻋﺪاﻡ و ﺷﻼﻕ ﺩﻳﺪﻡ ﻭﻟﻲ ﻟﺮﺯﻩ ﺑﻪ ﺗﻨﻢ ﻧﻨﺪاﺧﺘﻪ ﻭﻟﻲ ﺧﻮﻧﺪﻥ ﻳﻪ ﻣﻂﻠﺐ اﻳﻨﺠﻮﺭﻱ ﺑﺪ ﻟﺮﺯﻩ ﺑﻪ ﺗﻨﻢ ﻣﻴﻨﺪاﺯﻩ...

واسه اون چیزا آدم آماده ست
من هنوز اون صحنه دعوایی که عید تو وبلاگم نوشتم رو یادم نرفته
یادم می افته قلبم میخواد واسته ...

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.