ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
هنوز یه کم لرز دارم. و یه چی بین حالت تعوع و بغض. یه تلنگر به خودم بزنم ضربان قلبم رو هزار میره. ظرفای افطار و سحر رو شستم. عصر کلاس دارم. میترسم بخوابم و واسه آماده کردن کارای کلاس دیر بیدار بشم. دارم از پا می افتم. لعنت به من و گذشته و درون لجن گرفته م ... کاش لال بودم
+ به والله اگه یکی از این لعنا از ته دل بود خدا راضی میشد دیگه عذاب نکشم؛ فقط دارم خودمو بازی میدم وگرنه من همون آشغالم که بودم
زندگی ما هم که همیشه گل و بلبلی نیست...
میشه وقتایی که اینجوری بخوای...
همه زندگیا بالا پایین داره
ولی یه وقتایی یه دیوانه هایی مثل من هستن که خودشون خودشون رو بالا پایین میکنن!
یادم اومد که یه بار تو خونه مثل حالت شنا رفتن رو دو تا دست خودمو نگه داشتم، بعد چند دور چرخیدم دور پذیرایی. نمیدونم چطور توضیح بدم که حالتشو متوجه بشی.
شب جمعه بود
صبح که از خواب پاشدم بالش و تشکم غرق خون بود
در واقع واسه نماز که بیدار شدم سرمو اوردم بالا یه صدا عین چکیدن آب شنیدم. داشت از بینیم خون میریخت رو تشک.
خیلی سال بود اونطوری ازم خون نرفته بود
یادش بخیر
شاید خنده دار باشه ولی واقعا با دیدن اینکه خون از بدنم داره میره احساس آرامش میکردم
ﺣﺎﻝ ﺧﻮﺩﻣﻢ اﻳﻨﻪ ﻧﻤﻴﺪﻭﻧﻢ ﭼﻲ ﺑﮕﻢ...
خدانکنه این باشه
زبونتو گاز بگیر