خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

597

وقتی آدم داره دیر به یه قرار مهمی میرسه و روش نمیشه خبر بده به چی فکرمیکنه؟ گمونم دوست داره طرفی که قراره ببینتش زودتر از اون زنگ بزنه و بگه فلانی، من دیر میرسم. خیلی حس بدیه و دلهره ی وحشیانه ای. موضع من به زندگی اینه، خیلی دیره ...


+ وقتی تو تقسیم وظایفِ بودن، جای خودت و خدا رو عوضی یاد بگیری، از اون توقعِ زندگی داری و از خودت توقع معجزه!

نظرات 3 + ارسال نظر

می گفتند: ” سختی ها نمک زندگــــــی است “ امّا چرا کسی نفهمید که ” نمــــــک “ برای من که خاطراتم زخمی است، شور نیست؛ مزه ” درد” می دهد!

عاغا من چیکار کنم تو اینجا نیای؟ ول کن جان هر کی دوست داری؛ عجبا

آسیه دوشنبه 16 تیر 1393 ساعت 17:08

چی میشد یه مشکل هست حل میشد و من اینقدر غر غر نمیکردم و الان میگفتم راضی هستم...

میشه ان شا الله
ان شا الله
ان شا الله

معصومه دوشنبه 16 تیر 1393 ساعت 13:01 http://www.escape1981.blogsky.com

من از زندگی و زمانش و موضع فعلیش راضیم.خدا راضی باشه

الحمدلله :)

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.