خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

619

یه زمانی فکرمیکردم سخنران خوبی میتونم باشم. میتونم چیزی که تو ذهنم هست رو راحت بیان کنم و چه بسا خیلی ها رو باهاش موافق ... اوووه ... انقدر چیزا تو خودم دیده بودم که حتی به یادشون نمیارم


+ از اینکه روح و وجودمو پاره پاره تو وبلاگا و وبسایتای مختلف جا میذارم لذّت میبرم؟ نه. فقط میخوام فراموش کنم که دارم شکنجه میشم ...

نظرات 3 + ارسال نظر
divaar چهارشنبه 18 تیر 1393 ساعت 01:13

ولی من از دور میبینمت که داری تمام بدحالیا رو دعوت میکنی سمت خودت. مگه نه؟! چون این حسو نسبت بهت دارم این حرفو زدم و الا که خیلی خوبه بخوای حالت خوب باشه :)
+ای بابا ما هیچ جام نریم این یه جارو سر میزنیم حتمن. ممنون :)

نمیدونم چقدر در مورد کمربندای سیاره ای وحلقه ها و اینا میدونی

همه شو نخورده سنگن که تو مدار سیاره گیر کردن
از هر سمتی بخوای سمت سیاره بری بهشون برخورد میکنی
اما انصافاً اگه نمیخواستم درست بشه انقدر ناله نمیکردم
میدونی
کسی که درد داره وقتی بهش بگن هرچی ناله کنی دردت دوا نداره ساکت میشه
ناله کردن خودش یه امیده
نمیدونم چطوری بگم ...

+ لطف دارید شما بس فراوان :)

divaar چهارشنبه 18 تیر 1393 ساعت 00:26

سخنران بودن زمان نمی خواد. هستی. این هنریه که کار هرکسی نیست.
به قول آسیه میگذره این دوره. بخوای یا نخوای میگذره.عمر هیچ چیز ابدی نیست. و این روزای نا خوشایندم همینطور.
+دوس دارم خودتم بخوای که بگذره

کسی از اینکه حالش خوب باشه بدش نمیاد، میاد مگه؟؟


+ به به قدم رنجه فرمودید از این طرفا؟ خوبی؟

ﺁﺳﻴﻪ سه‌شنبه 17 تیر 1393 ساعت 14:58

ﻫﺮ ﺑﺤﺮاﻧﻲ ﻳﻪ ﺩﻭﺭﻩ اﻱ ﺩاﺭﻩ ...ﻣﻴﮕﺬﺭﻩ ...

دیگه نمیخوام بگذره
به قرآن دیگه نمیخوام بگذره
فقط میخوام تموم بشه

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.