خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

631

عاغا دانشکده تلفن زدن. خوشبختانه شورا قبل از تعطیلات تابستونه(!) تشکیل شده و قرار شده من برم ثبت نام و اگه خدا کمک کنه و شیرازیت بذاره دیگه تا شهریور شرش کم شه ... خدا بگم باعث و بانیش یا باعث و بانیاشو چیکار کنه ... 

 

+ یعنی به دو دارم میرما تو این هوا. لطفا دعا دعا

نظرات 8 + ارسال نظر
لیدا چهارشنبه 18 تیر 1393 ساعت 17:32

داشتم کظم غیظ میکردم

بله گرفتم

لیدا چهارشنبه 18 تیر 1393 ساعت 16:54

پناه بر خدا

ترسیدم بابا چی شد؟؟؟

آسیه چهارشنبه 18 تیر 1393 ساعت 16:44

اون روزی که هی اومد کامنت چرت داد و واسه همه ارسال میکرد رفتم اساسی شستمش اومدم...
حالیش شد...
یه شستن که تو وب خودش بکنی دیگه نمیاد کامنت بده...

برم تو خونه ش یعنی به صابخونه حرف گنده بزنم؟

لیدا چهارشنبه 18 تیر 1393 ساعت 16:33

نمیفهممت!

راحت باش اشکال نداره

آسیه چهارشنبه 18 تیر 1393 ساعت 15:53

خب رفتی نگفتی بی پدر و مادارا مقصر شما و اون استادتون بوده که نمره دیر داده؟؟؟اون نمرده دیر داده من باید تاوان پس بدم؟؟؟

اصلا هیچی تموم شد دیگه...چیزیه که شده...
از الان که تکلیفت معلوم شد بچسب بهش زود خلاص کن فکرت رو راحت کن...
اول تکلیف اون رانندگیت رو معلوم کن...دو روز وقت بذار بخون قبولی...
امتحان عملی رو مبشه راحت قبول شد...با اون سرهنگه حرف میزنی درست میشه...رو پسرا تو عملی گیر نیستن...
جای آیه یأس خوندن سر جدت بشین این آیین نامه کوفتی رو بخون تموم کن بره...
دقیقا همین بلا سر خودم اومده و میدونم چه اعصاب خورد کنی هست...یه کم وقت بذاری قال قضیه کنده شده...

فعلا این دو مورد رو حل کن ایشالا بعدش یه کار درست و حسابی جور میشه...

لیدا چهارشنبه 18 تیر 1393 ساعت 15:45

من موندم که واسه چی اینا رو تائید میکنی و بعدش هم حرص میزنی؟
خب تائیدشون نکن

حرصو وقتی میخورم که میبینم همچین کامنتی اومده؛ تایید و غرزدن زیرش یه کم از فشارم کمتر میکنه

نادم چهارشنبه 18 تیر 1393 ساعت 14:58 http://aziiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiizam.blogsky.com

روی من شرط ببند
تمام "دل" ها را رد کرده ام
چشم بسته این قمار را می برم
دوست داشتن تو..
دلیل که نه...!!!
دل می خواهد...

بابا تو رو سر جدّت دست از سر ما بردار بخدا من کهیر میزنم تو کامنتا اسم تو رو میبینم

ﺁﺳﻴﻪ چهارشنبه 18 تیر 1393 ساعت 13:14

اﻳﺸﺎﻻ ﺩﺳﺖ ﭘﺮ و ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺑﺮﻣﻴﮕﺮﺩﻱ...

چی بگم والا
خلاصه ش کنم واسه باز گویی این میشه که:
بهمن91 درخواست ارجاع به استاد دادم، گفتن بعد عید
اردیبهشت92 درخواست دادم، گفتن تابستون
تابستون با نظر شورای آموزشی دانشگاه درخواست دادم، گفتم یکی از نمرات ترم قبلت تایید نشده، برو آبان!
آبانم که رو پئل شرکت حساب کرده بودم که بی انصافا نمیدادن بهم و نشد برم سراغش
اسفند که پول رو ناقص دادن بعد مدت ها، گذاشتیم واسه سرمایه ی اون کاری که در جریان بودید تو اون وبلاگ
فروردین و اردیبهشت هم که اون پول رو گذاشتیم تو یه کار دیگه و کلّی ضرر
بعدم که جوابای کنکور اومد و کلّی ضد حال
حالا هم که به زور وام قرض الحسنه و اینا رفتیم سراغش فرمودن یه ترم مرخصی رد میشه پروژه ت هم چون وقفه افتاده، بجای تمدید، باید دوباره اخذ کنی و شهریه شو کامل بدی
واسه اون واحد ارجاع به استادتم ترم تابستونه بگیری

هیچی آقا بخاطر اون آقای استاد که نمره رو دیر تایید کرد و اون کار بیگاری ای که ما سرش بودیم، الکی الکی یه تومن باید پیاده بشیم تو این اوضاع

+ یادته واسه این کاره چقدر روم تو خونه فشار بود؟ پیش خودشون نگفتن این همه کار نکرد، این سه چهار ماه هم روش. همچین گفتن برو برو برو که حالا هرچی هم ازش درآوردیم، باید یه چیزی هم بذاریم روش و بدیم بره ...

++ حالا تو باز برو پُست بنویس اسمشو بذار کوته فکری. ببین سر این قصه من چقدر ضرر کردم. هم از کنکور هم از دانشگاه هم از کار و زندگی و همه چی. فقط واسه اون فشارا

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.