خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

671

صدای در اومد؛ دویدم آشغالا روبیرون بذارم فکرکردم سرایدار ساختمونه. دیدم صدای یه بچه میاد تو راهرو، نگاه کردم دیدم نذریه، دویدم لباس پوشیدم درو که باز کردم دیدم به به به همین همسایه بالییمون و بچه ی رو مخشه .... داشتم به این فکرمیکردم که نیمرو درست کنم واسه افطارآ :دی


+ یه سوالی: من الآن از اینا شاکی ام این همه م اینجا بدشون رو میگم و ناحقم نمیگم انصافاً، الآن حکم خوردن این جوجه کبابا به نظر شما چی میشه ؟؟؟

نظرات 4 + ارسال نظر
ﺁﺳﻴﻪ سه‌شنبه 24 تیر 1393 ساعت 04:07

ﭼﺮا ﺩﻳﮕﻪ ﻣﻦ و ﺩﻛﺘﺮ و ﻣﺸﺘﺮﻙ

ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﺑﻪ ﺟﺎﻱ ﻣﺎ ﺗﺎ ﻭﻗﺘﻲ ﻣﺎ ﺑﺮﺳﻴﻢ

شما رو نمیدونم ولی هیشکی نمیتونه جای خانم دکتر رو بگیره

ﺁﺳﻴﻪ سه‌شنبه 24 تیر 1393 ساعت 03:45

ﺟﺎﻱ ﻣﻨﻮ ﻣﺸﺘﺮﻙ و ﺧﺎﻧﻢ ﺩﻛﺘﺮ ﺩﻳﮕﻪ

ای ول بابا
پس گرفتی
خوب الحمدلله

ﺁﺳﻴﻪ سه‌شنبه 24 تیر 1393 ساعت 02:52

ﻧﻮﺵ ﺟﻮﻧﺖ

ممنون ولی دقت نکردی به جوابی که دادم

ﺁﺳﻴﻪ دوشنبه 23 تیر 1393 ساعت 21:05

ﺑﺨﻮﺭ ﻧﻮﺵ ﺟﻮﻧﺖ....

ﻫﺮ ﭼﻴﺰﻱ ﺟﺎﻱ ﺧﻮﺩ ﺩاﺭﻩ...اﻳﻦ اﻭﻥ ﻋﻤﻞ ﺧﻼﻑ ﺭﻭ ﻧﻤﻴﭙﻮﺷﻮﻧﻪ...

لامصب عجب جوجه کبابی هم بود جای هر سه تاتون خالی واقعاً

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.