خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

672

عجب دردسری شده واسه ما این خانم دکترا! نیومده من رفتم تو فکر چیکار کنم این مدت که ایران نیستم افسردگی نگیره؛ خیلی نگرانشم :/


+ دروغ گفتم! میترسم بذاره برم، دلم براش تنگ بشه؛ شایدم میترسم نذاره برم، اونوقت چیکار کنم ؟؟

نظرات 4 + ارسال نظر
sevda چهارشنبه 25 تیر 1393 ساعت 00:13

بیا بعد میگن دخترا تو رویا سیر میکنن

حرف آسیه سنده
یه چی میگه باید مطمئن باشی میتونی روش حساب کنی

ﺁﺳﻴﻪ سه‌شنبه 24 تیر 1393 ساعت 04:08

ﻧﻪ ﺑﺎﺑﺎ ﻧﻤﻴﺬاﺭﻡ ﺑﻪ اﻭﻧﺠﺎﻫﺎ ﺑﺮﺳﻪ

همین الآنشم گمونم رسیده

ﺁﺳﻴﻪ سه‌شنبه 24 تیر 1393 ساعت 02:51

ﻓﻌﻼ ﻛﻪ ﻫﺴﺘﻴﻢ ﺩﺭ ﺧﺪﻣﺘﺘﻮﻥ

اﺻﻼ ﻳﻪ ﻛﺎﺭﻱ ﻛﻨﻴﻢ ﻣﻴﺨﻮاﻱ اﺯ ﻭﻻﻳﺖ ﻣﺸﺘﺮﻙ ﻳﻜﻲ ﻛﺎﻧﺪﻳﺪ ﻛﻨﻢ?

خوب ببین این یه فرایند زمان بره
شما باید بری سر خونه زندگیت
کارای رفتنتون درست بشه
بری اونجا
زبان!!!! اوه اوه اوه زبان باید یاد بگیری
بعد تو محیط جا بیفتی
آدما رو بشناسی
دکترا رو پیدا کنی
مشترک واسه ما برگزینی
بعد به ما اطلاع بدی که ماه م ببینیم و صحبت و اینا
تاااااازه اگه توافق حاصل شد اونوقت به نتیجه میرسیم

خوب بنده ی خدا تا اونموقع که من موهام رنگ دندونام شده

ﺁﺳﻴﻪ سه‌شنبه 24 تیر 1393 ساعت 02:41

ﺧﺪا ﻧﻜﺸﺘﺖ

ﺧﺎﻧﻢ ﺩﻛﺘﺮﻡ ﭘﺴﺖ ﻣﻴﻜﻨﻴﻢ ﻫﻤﻮﻥ ﺟﺎ

بنده ی خدا تو خودت داری میری اونسر دنیا
خانم دکتر رو چطوری پست میکنی واسه من؟

بعدم
اصن من هرچی میکشم از دست تو میکشم
چرا از اول بهش نگفتی من رفتنی ام؟ عاخه چراااااااااااااا ؟

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.