خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

681

یه استاد داشتیم؛ سر کلاس مدیریت کارگاه گفت این سعید از اونا میشه که میتونه گلیم خودشو از آب بیرون بکشه، ولی تو ( خطابش یکی از دخترا بود ) نمیتونی، اهل عالم کار و کارگاه و کارگر نیستی ... راستشو بگم اینکه اونروز خیلی دلم سوخت واسه خودم. که انقدر ظاهر غلط اندازی دارم. گفتم کاش یادت می اومد 4سال پیش بین این همه غربیه بی زبون ترین آدم بودم و هنوزم به وقت حق گرفتن، هستم ...


+ پست نوشتم ... تو پلاسش موندم، میشه یه جمله بگی؟ هرچی دوست داری ...  خدایا خودت میدونی چی میخوام. الهی آمین ( دعای شیرازی ) ... اینو گفت؛ با دو تا نقطه و یه دی

نظرات 3 + ارسال نظر
م پنج‌شنبه 26 تیر 1393 ساعت 08:40

منم نمیدونستم اسمتون سعید هست .

دارید کم کم مجبورم میکنید بگردم پستی که توش اسممو نوشته بودم پیدا کنما ...

شما که استاد میم هستید
معرف حضور همه

پ.ن. پست 055 رو ببینید ...

ﺁﺳﻴﻪ پنج‌شنبه 26 تیر 1393 ساعت 04:34

اﻻﻥ ﻓﺴﻔﺮ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺳﻮﺧﺖ

ﺁﺳﻴﻪ پنج‌شنبه 26 تیر 1393 ساعت 03:46

ااااااا اﺳﻢ اﻭﻥ ﺁﻗﺎﻫﻪ ﺳﻌﻴﺪ ﻫﺴﺘﺶ

اﻭﻣﺪﻡ ﺑﮕﻢ ﺧﺪاﻳﺎ ﻫﻤﻮ ﻛﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﻣﻴﺪﻭﻧﻲ ﺩﻳﺪﻡ ﻧﻤﻴﺸﻪ ﺗﻜﺮاﺭﻳﻪ...
ﺧﺪاﻳﺎ ﺑﻪ ﺟﻤﻴﻊ ﺩﻋﺎﻫﺎﻱ اﻣﺸﺐ ﻳﻪ ﺁﻣﻴﻦ ﺑﮕﻮ و ﺧﻴﺎﻝ ﻫﻤﻤﻮﻥ ﺭﻭ ﺭاﺣﺖ ﻛﻦ...

تو پستای دیگه هم نوشته بودم :)

الهی آمین

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.