خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

698

من اون مدرسه که گفته بودم رو قبول شدم؛ نفر اوّل آزمون ورودی در حالی که تا یه ماه به امتحان حتی مدیر مدرسه اسم و چهره م رو نمیتونست تمیز بده. عین وصال میمونه، عین دیگ آب جوشی که یه هو رو آتیشت خالی بشه؛ مهم نیست که جوشه، آب آتیش رو خاموش میکنه ...


+ یه بتایی، آوارشون سنگینه. بهتره هیچ وقت آدم بهشون نزدیک نشه

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.