خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

699

به آقام گفته بودم اگه قبول شدم برات لپتاپ بخره. داداش و خواهرم هم گفته بودن اگه بشی میگیم برات کامپیوتر بخره. اون موقع ها بچه بودم، دیوونه ی چیزی که تازه اومده و منی که ندارمش از خیلیایی که دارنش بیشتر بهش وارده ...


+ نخندید؛ بچه بودم. اما نشد. زدن زیر حرفشون. نه اون مدرسه تهفه ای بود و نه چیزی جز حقارت ازش به من ماسید

نظرات 1 + ارسال نظر
آسیه یکشنبه 29 تیر 1393 ساعت 16:06

هر چیزی رو که نداری دلت میخواد داشته باشی ولی همین که به دستش آوردی برات دیگه اون شوق رو نداره...

بستگی داره ازش چه انتظاری داشتی اون روزا که نداشتیش
این خیلی مهمه

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.