خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

713

سری که درد نمیکنه نه تنها دستمال میبندن؛ بلکه همچینم با مشت میکوبن توش که از درد به خودش بپیچه عین مار. ای خدا! آدم تو کار بعضی بنده هات میمونه، بد جورم میمونه!


+ خدایا! خدایا! آهای خدایا! من الآن کاری باهات ندارم، چیزی که تو ذهنمه رو درست کن، خیلی زودا، خیلی زودا، من میدونم چقدر سخته زودتر درستش کن. بدو خدا، بدو ...

نظرات 5 + ارسال نظر
آسیه دوشنبه 30 تیر 1393 ساعت 19:32

میدونی بدیه یه عده چیه؟؟؟
اینه که میخوان بگن ما بهتر میفهمیم...حتی دلیل هم بیاری زیر بار نمیرن...
دلیل بدتر دیگه ای هم که وجود داره هیچ وقت حاضر به کوتاه اومدن نیستن این افراد مبادا بگن طرف بالاخره کم آورد...

ما گفتگو بلد نیستیم

وگرنه بیان موضع و صحبت در موردش کمک به کامل شدن همه میکنه

لیدا دوشنبه 30 تیر 1393 ساعت 19:32

باشه
هر طور راحتی

دعا کن همشهری ...

لیدا دوشنبه 30 تیر 1393 ساعت 19:18

از چی حرف میزنین؟

چی بگم والا که نگفتن بهتره ...

آسیه دوشنبه 30 تیر 1393 ساعت 18:31

کاش میشد فهمید انگیزشون از این کارا چیه؟؟؟

ایشالا که خدا گره از کار همه باز کنه...

ان شا الله

هیچ انگیزه ای ندارن، حداقل انگیزه ی خدایی رو مطمئنم ندارن چون هرچی بیشتر بهش فکرمیکنم ایراداشو بیشتر میبینم
اصن واسه دلخوشی یه حُسن هم نداره

sevda دوشنبه 30 تیر 1393 ساعت 12:18

حرفت دستوری بود ؟

آره این یکی دستوری بود بدجورم دستوری بود

+ واسه خودم که نخواستم
++ اصن شما وکیل وصی خدایی مگه اینجوری میزنی تو ذوق من؟
+++ خوب ناراحت بودم و هنوزم هستم، خودت تا حالا سر خدا داد نزدی؟

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.