خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

721

چی بگم عاغا ... دختره منو صدا زده، میگه امروز واسه اولین بار من با اطلاع بابام اومدم باهات حرف بزنم! اصن کف کردم اینو شنیدم، اصن بهش نمی اومد گفته باشه من یه پسری رو میخوام! پرسیدم چی گفتی به بابات؟ فرمودن هیچی بهش گفتم یه پسره تو دانشگاه ازم خواستگاری کرده و خواسته امروز باهام حرف بزنه! انگار آب یخ ریختن رو سرم اینو که شنیدم، یعنی من احمق بودم، احمق بودم، احمق بودم :/ 

 

+ دروغگو هم که نباشی، وقتی به یه دروغ تن بدی، سند بدبختیتو امضا کردی ...

نظرات 2 + ارسال نظر
آسیه چهارشنبه 1 مرداد 1393 ساعت 16:28

رمز یادم نیست

رمز اونم به خودت میدم دوباره ...

آسیه چهارشنبه 1 مرداد 1393 ساعت 16:20

جاااااااااااااااااااااااااااااااان؟؟؟؟؟؟؟

اشتباه نوشتم
580
رمز نداره

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.