خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

734

اولش فکرکردم این چند روز که میرم سفر میتونم با موبایل آپ کنم اینجا رو ولی ... نمیدونم اما میخوام چند روزی حتی خورده ریزا رو بیخیال بشم. بیخیال که البته نمیتونم بشم ولی میخوام یه کم از کلمه ها فرار کنم؛ شاید اینطوری بتونم هجاها رو دوباره از نو مرور کنم و چیزای تازه رو ببینم, خدا کنه!


+ به بزرگواری گفتم التماس دعا، اما بعدش گفتم نه دعا نکن. خودش کر و کور و لال نیست، میبینه و میشنوه و بخواد درستش میکنه. میدونم جفنگ گفتم. دلم داشت میسوخت. هنوزم داره میسوزه ...

نظرات 4 + ارسال نظر
sevda یکشنبه 5 مرداد 1393 ساعت 01:53

آره حتما اینکارو بکن تا پیش مامان و آقاتی از کنارشون بودن لذت ببر
جای منم اول صب که از خواب بیدار شدی نفس بکش نفس عمیــــق

میکشم
حتما میکشم
قول میدم ...

لیدا شنبه 4 مرداد 1393 ساعت 22:54

پس ایشالا فردا شب عازمی

با اجازه شما

ﺁﺳﻴﻪ شنبه 4 مرداد 1393 ساعت 15:15

ﺧﻮﺩﺵ ﻛﻪ ﻣﻴﺪﻭﻧﻪ ﻭﻟﻲ ﺩﻭﺳﺖ ﺩاﺭﻩ اﺯﺵ ﺑﺨﻮاﻱ...

هعی ...

م شنبه 4 مرداد 1393 ساعت 12:48

خوش بگذره . بالاخره دارید میرید

ممنونم
آره بالاخره اگه خدا قبول کنه دوشنبه صبح ولایتیم :)

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.