خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

736

نمیدونم چی شد زدم به آواز آسایش دو گیتی و اینا، که به ذهنم اومد آدمای زمونه ی ما لابد همه رو دیفالت دشمن میدونن که فقط مدارا بلدن، حالا اگه زد و از بد حادثه کسی دوستیش ثابت شد، چاره ای نیست و باهاش مروت میکنن! 

 

+ یه شعر بود مال استاد سلمانی،ن هر چی فکرمیکنم یادم نمیاد :/

نظرات 1 + ارسال نظر
آسیه شنبه 4 مرداد 1393 ساعت 21:57

آوازم بلدی؟؟؟

نه بابا آوازم کجا بود تنها باشم واسه خودم میخونم؛ تنها هم نباشم که همه میگن نخون و مجبورم ساکت شم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.