خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

743

الآن دو تا مشکل هست، یکی اینکه من مجبورم یه روز زودتر برگردم تهرون، یکی دیگه هم اینکه ته حسابمو دادم شارژ شهرک و واسه بلیت نمیدونم چه کنم. میخواستم برم سراغ حساب بانکیای بیکارم تو ولایت که با این تعطیلات به اونا هم دسترسی ندارم. 

 

+ اینا خورده ریزن، شما محرمیدا ... در حد خودم

نظرات 1 + ارسال نظر
ﺁﺳﻴﻪ سه‌شنبه 7 مرداد 1393 ساعت 12:44

ﻗﺮﺽ ﭼﻴﺰ ﺑﺪﻱ ﻧﻴﺴﺖ
اﻳﻦ ﺑﻼ ﺑﻪ ﺳﺮ ﻣﻦ اﻭﻣﺪ اﺯ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺑﻪ ﻗﺮﺽ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺷﺪﻡ ﺗﺎ ﺑﺮﺳﻢ ﺑﻪ ﺷﻴﺮاﺯ...
ﺗﻮ ﺧﻮاﺑﮕﺎﻩ ﻛﻴﻔﻢ ﺭﻭ ﺯﺩﻥ و ﺻﺒﺢ ﺳﺎﻋﺖ 7 ﺑﻴﺪاﺭﻡ ﻛﺮﺩﻥ ﻛﻪ اﻳﻦ ﻛﻴﻒ ﺗﻮ ﺳﺮﭘﺮﺳﺘﻲ ﭘﻴﺪا ﺷﺪﻩ...ﻫﻤﻪ ﺩاﺭاﻳﻴﻢ 100 ﺗﻮﻣﻦ ﺑﻮﺩ...ﺣﺘﻲ ﻛﺮاﻳﻪ ﺗﺎﻛﺴﻲ ﻫﻢ ﻧﻤﻴﺸﺪ...

قرض
اصلاً ازش خوشم نمیاد
رفتم همه حساب پس اندازای بچگیمو بستم که پول برگشت رو جور کنم
که ماجرای یکیشم نوشتم تو پستای بعدی و دیدی

کلاً شد 130تومن
ته مونده ی اتفاقای کذایی تابستون 87 و پست 580 و 581 که خوندی قبلا

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.