خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

756

یه هو از بیرون صدای جیغ و کمک خواستن یه زن شنیدم. چند بار تکرار شد.  و صدای یکی دوتا مرد. مطمئن نیستم. دویدم تو حیاط. دیگه صدایی نبود. گاز یه ماشین شبیه پیکان شاید. و مامان و خواهرم که تو ایوون خوابیدن و هیچی نشنیدن. کاش خیالاتی شده باشم ...

 

+ اذان صبح به افق ولایت

نظرات 1 + ارسال نظر
آسیه شنبه 11 مرداد 1393 ساعت 14:58

احتمالا خواب دیدی...

نه
صبح مامانم تایید کرد حرفمو
خواهرمم شنیده بود
سر صبحونه گفتن

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.