خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

770

یه آقایی بود، همکار آقام بود، چندتا پسر داشت که همه کم و بیش از این آدمای بی اعصاب. ولی یه پسر خیلی خیلی خوب و آقا داشت، همه آقا بودن ولی این آقا تر بود. این آقا آقاتره، اومد دختر یکی از آشناها رو گرفت. اما قبل از ازدواجشون تصادف کرد و به رحمت خدا رفت. من دوّم راهنمایی بودم. و مدت ها با این موضوع درگیر بودم که اون دخترِ آشنای ما چقدر داره اذیت میشه. تو دوران نامزدی که همه چی گل و بلبله کسی رو که تمام آینده ش رو باهاش میدیده، از دست داده و ... مطمئنم هیچ وقت دردش آروم نمیگیره


+ دیدید آدم یه چیز مهم رو سال ها یادش میره؟ مثلاً یه باور، یه آرزو، یه اتفاق، یه قول، این مدلیا منظورمه. منم امروز یه هو یادش افتادم. اعترافی که تو پست 768 کردم ...

نظرات 1 + ارسال نظر
ﺁﺳﻴﻪ سه‌شنبه 14 مرداد 1393 ساعت 16:12

ﻣﻮﺭﺩﻱ ﻛﻪ ﮔﻔﺘﻲ ﺧﻴﻠﻲ ﺩﺭﺩ ﺩاﺭﻩ...
ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﻣﺮﺩﻥ ﻫﺮ اﺗﻔﺎﻗﻲ ﻛﻪ ﺟﺪاﻳﻲ اﺑﺪﻱ ﺑﻨﺪاﺯﻩ...

درد واسه یه لحظه شه

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.