خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

812

یادم نمیاد آخرین باری که به یه فانتزی خوشایند فکرکردم کی بود. مهم نیست؛ شاید چون نمیشه جایی به زبونش بیارم


+ گاهی گفتن آدمو سبک میکنه. من حتی تو خرده ریزامم کلّی ناگفته دارم ...

نظرات 5 + ارسال نظر
گچ رنگی پنج‌شنبه 23 مرداد 1393 ساعت 20:01

وای من یه جورایی پر از فانتزی ام:دی
تخیل قوی ام.یه وقتایی تو دردسرم میندازه و یه وقتایی ام واقعا نجاتم میده!به هرحال من دوسش دارم!
+این حسو با تمام گوشت و خونم درک می کنم!من کسی ام که هیچ وقت احساساتمو بروز نمیدم!تو همین سن کم واقعا پرم از حرفایی که خیلی وقت پیش باید میزدم:(ولی فکر می کنم دارم پیشرفت می کنم؛وبلاگم بزرگترین موفقیتم در این زمینه اس:)))

خوش به حالت
من غذه فانتزی سازیم از کار افتاده
کاش آدما دو تا داشتن
حاضر بودم خیلی چیزا رو بدم که یکیشو بخرم و پیوند بزنم به خودم ...

+ خب من علاوه بر احساس هیچی دیگه رو هم بروز نمیدم. کلا حرف نمیزنم که به بروز دادن برسم. شاید چون .. بیخیال .. کلاً هرچیزی که باعث پیشرفته خوبه :)

لیدا سه‌شنبه 21 مرداد 1393 ساعت 23:04

خب راستش همیشه برام سوال بود که اینهمه وبلاگ برای چی؟
یه جا ناشناس بنویس تا راحت باشی
نه اینکه دوستات همه ی وبلاگات رو بخونن
پس اینجوری فرق چند تا وبلاگ داشتن با تک وبلاگه بودن چیه اگه مخاطبهای ثابتت یکسان باشن؟

تو هر کدوم از وبلاگام یه ادبیات خاص داره و موضوع نوشته ها متفاوته؛ فرقش با تک بلاگ بودن اینه

لیدا سه‌شنبه 21 مرداد 1393 ساعت 09:36

فکر میکنم دلیل اینکه نمیتونی حرفاتو بزنی اینه که خوتننده های وبلاگت، دوستاتن.
میتونی یه وبلاگ دیگه بزنی و حرفاتو اونجا بزنی، بدون ترس از اینکه یه آشنا قضاوتت کنه.

بسه این همه وبلاگ
میدونی چند تیکه شدم تو این دنیای مجازی؟

آسیه دوشنبه 20 مرداد 1393 ساعت 22:42

جای سانسور کنی بنویس رمزی بذار...
حداقلش اینه که نوشتیش...

دارم میترکم بخدا

divaar دوشنبه 20 مرداد 1393 ساعت 22:25

کاشکی یادت بیاد اما. این فانتزی ها تنها دارایی های خوبِ آدما تو این آشفته بازار زندگیه :)

کاشکی تو هم بیشتر بودی اینورا

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.